بسمه تعالی

با سلام؛

خداشناسی، اولین و جدی‌ترین توجه، شناخت و پرسش عقلی می‌باشد. هر انسانی به سن بلوغ که برسد، از خود می‌پرسد: آیا خدایی هست؟ اگر هست کیست و چگونه او را بشناسم؟

در دوران دانشگاه، دوستی گفت: «از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: تو مرد عاقل و حکیمی هستی، چگونه خدایی را که نمی‌بینی می‌پرستی» و ایشان پاسخ دادند که “ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ – هرگز من پروردگاری را که نبینم، نمی پرستم» او گفت: من نمی‌توانم این موضوع را درک کنم؟!

به او گفتم: ایشان که امیرالمؤمنین، حجة الله، برخوردار از علم لدنی بودند و به درجه‌ای از یقین رسیده بودند که می‌گفتند: «اگر همه پرده‌های غیب کنار رود، به یقین من چیزی افزوده نخواهد شد»؛ اما این بنده‌ی جاهل، نادان و گناهکار نیز اگر خدا را نبینم، نمی‌پرستم و هر کسی که او می‌پرستد، می‌بیند. منتهی به دیدۀ دل و شهود، چرا که دیده فقط از طریق چشمان سر نمی‌باشد؛ چنان که ایشان نیز در شرح چگونگی دیدن خدا فرمودند: «لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الأبصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ – هرگز چشمان با نگاه (مادی) او را مشاهده نمی‌کنند، بلکه قلوب به حقیقت ایمان او را می‌بینند / اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۵».

این نگرش که فقط وجود چیزهایی را قبول کنیم که به دیدۀ سر می‌بینیم، یک نگرش ماده‌گرایانه (ماتریالیستی) می‌باشد که البته خودشان نیز در عمل، چنین رفتاری ندارند، چرا که ناچارند عقل، عشق، فکر، قواعد ریاضی و … را قبول کنند که هیچ کدام یک شیء مادی نیستند که دیده شوند.

بنابراین، آن چه که به چشم مادی دیده شود، یقیناً جسم، وزن و حجم دارد و قطعاً خدا نیست.

ریشه‌ی انحراف از خداشناسی همین است. قوم بنی اسرائیل به رغم آن که توسط حضرت موسی علیه السلام از شرّ فرعونیان نجات یافته بودند و آن همه معجزه دیده بودند، باز می‌گفتند: یا موسی! یک خدایی برای ما بیاور که او را ببینیم، مانند بت‌پرستان که بت خود را می‌بینند! همین نگرش مادی سبب شد که در یک غیبت کوتاه چهل روزه، سامری که خودش از بزرگان قوم یهود بود، با طلاهای خود مردم، برایشان یک مجسمه گوساله بسازد و بگوید: «خدای موسی و شما همین است، فراموش کرده بود که بگوید»! و اکثریت گوساله‌پرست شدند.

خدایی که نمی‌بینیم

آیا ما هر چه را که می‌شناسیم و به وجودش ایمان داریم، می‌بینیم؟! حتی ماده‌گرا (ماتریالیست‌ها) ناچارند تمامی تجربیات و دریافت‌های مادی خود را برای نتیجه‌گیری، به عقل ارجاع دهند و به ترتب قوانینی که به چشم مادی دیده نمی‌شوند اذعان کنند و بر اساس آن نتیجه‌گیری کنند! مثل قانون علیت.

آیا ما چیزی به نام عقل، فکر، قلب (جان)، دوست داشتن (حُبّ)، بد آمدن (بُغض)، عشق، نفرت، امید، ترس، نگرانی و … را می‌بینیم، و یا فقط آثارشان را در مواضع و رفتارها، می‌بینیم، و می‌گوییم: «علت آن رفتار، این حالت بوده و این حالت معلول آن رفتار است»؟!

به حکم عقل گواهی می‌دهیم که همه چیز معلول است و هیچ معلولی بدون علت پدید نمی‌آید و بر اساس باور همین نادیدنی، تحقیقات و اکتشافات علمی و تجربی را انجام می‌دهیم؛ اما در جهان خارج، شی‌ای به نام علت یا معلول وجود ندارد که آن را ببینیم. لذا وقتی با عقلی که به نور علم می‌بیند و با قلبی که فهم می‌کند، دریافتیم که حتی یک ذره یا حرکت بدون علت وجود ندارد، چگونه ممکن است که جهان آفرینش و نظم عالمانه، حکیمانه و مقتدرانه بر آن و ربوبیت آن را بدون آفریننده‌ای علیم، حکیم و مقتدر و ربوبیّت او ببینیم و یا در وجودش شک کنیم؟!

خدایی که می‌بینیم

هر چیزی در این عالم، چه مادی باشد و چه غیر مادی، به نشانه‌ها و آثارش شناخته می‌شود و نه ذات خودش. به عنوان مثال: وقتی دو نفر یک دیگر را می‌بینند، فقط ظاهر را که نشانه‌ای از اصل وجود است می‌بینند و وقتی خود را معرفی می‌کنند که من زن یا مرد هستم، اسم من این است، ایرانی و مسلمان هستم، در این مقطع تحصیلی قرار دارم و یا شغلم این است و …، فقط به نشانه‌های خودشان اشاره می‌کنند و خود ذات، نه قابل شناسایی است و نه قابل معرفی.

حال که همه چیز (حتی بت‌ها)، با اسم‌ها و نشانه‌هایشان شناخته می‌شوند، چگونه انتظار دارند که خداوند سبحان دیدنی باشد و او را از غیر طریق نشانه‌هایش بشناسند؟! لذا فرمود:

«وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (الأعراف، ۱۸۰)

ترجمه: و نیکوترین نام‌ها برای خداست (اسماء کمالیه، همه اسم‌ها و نشانه‌های او هستند)؛ خدا را به آن (اسم‌ها) بخوانيد! و كسانى را كه در اسماء خدا تحريف مى‌كنند (و بر غير او مى‌نهند، و شريك برايش قائل مى‌شوند)، رها سازيد! آنها بزودى جزاى اعمالى را كه انجام مى‌دادند، مى‌بينند!

اسم، یعنی نشانه و الزاماً فقط لفظ نیست، بلکه الفاظ نیز نشانه‌ای برای معانی و معانی نشانه‌ای برای مصادیق می‌باشند. مثلاً شخص عالِم و دانشمند، یک شخص و شخصیت وجودی است، اما اسم عالِم، یعنی او علم دارد و علم یعنی علامت‌شناسی. همه چیز در این عالَم، علامت و نشانه است و همه چیز با علم و شناخت نشانه‌ها، شناخته می‌شود، چرا که نشانه، صاحب نشانه را می‌شناساند. مثل این است که ساختمان و بنای رفیعی را ببینید و بدون این که سازنده‌اش را ببیندید، می‌گویید: «یقیناً او انسان است و علم مهندسی ساختمان و توان اجرا دارد».

ابن العوجاء، ماده‌گرا (ماتریالیست)، از امام صادق علیه السلام پرسید: «اگر خدایی هست، پس چرا خودش را پنهان کرده و رسولانش را می‌فرستد، خب خودش را آشکارا نشان دهد تا دیگر کسی درباره‌ی او شک نکند»!

ایشان نفرمودند که خداوند سبحان، جسم و ماده نیست که خودش را مانند انسان یا … نشان دهد؛ بلکه فرمودند: «چگونه پنهان گشته کسی که خودش را در وجود خودت به تو ارائه و نشان داده است» و سپس نشانه‌های خالقیت، قدرت و ربوبیّت خدا را در وجود خود او، چنان بر شمرد که ابن ابی العوجاء اقرار کرد که هیچ پاسخی نداشتم.

خالقت کیست؟

اگر برخی از مردم، راجع به هر اسم خداوند سبحان [مانند: إله، رب، مالک، قادر، رازق و …] شک کنند و یا شریکانی برایش بتراشند و جعل کنند، نسبت به اسم “خالق”، نه می‌توانند تردیدی نمایند و نه می‌توانند جایگزینی خیال و جعل نمایند!

آدمی می‌داند، می‌بیند و یقین دارد که اولاً هیچ چیزی ازلی نیست، پس همه ساخته و خلق شده‌اند؛ پس همه چیز “مخلوق” است – و ثانیاً می‌داند، می‌فهمد و می‌بیند که هیچ چیزی ازلی نیست، پس همه نبوده و سپس پیدایش یافته‌اند، پس مخلوقند – و ثالثاَ یقین دارد که نه خود، خالق خودش است و به جهان هستی بخشیده، نه سایرینی که مثل او هستند. پس به وجود خالق یکتا یقین می‌آورد. لذا خداوند سبحان، عقل انسان را مخاطب قرار داده و می‌پرسد:

«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» (الطور، ۳۵ تا ۳۷)

ترجمه: يا آنها بى هيچ آفريده شده‌اند، يا خود خالق خويشند؟!

«أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ»

ترجمه: آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده‌اند؟! [نه، جای تردید نیست] بلكه آنها جوياى يقين نيستند!

«أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ»

ترجمه: آيا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟! يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟! (تا بتوانند ربوبیت کنند، رازق باشند، بیارند و ببرند و …)

پس هیچ انسانی که کمی تفکر کند، نمی‌تواند در وجود خداوند سبحان شک نماید، مگر این که خودش به خودش القا کند که «من شک دارم»، یا بگوید: چون خدا ماده نیست و به چشم سر نمی‌بینم، نمی‌توانم باورش کنم! وگرنه خداوند سبحان، در وجود خودمان و همه جا، به اسم‌ها و نشانه‌هایش دیده می‌شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *