بسمه تعالی

تمام دغدغه‌ی مادر این شده که دخترش به سنّ بلوغ رسیده، اما چادر را دوست ندارد،  مضافاً بر این که دختران اطرافش نیز قید و بند زیادی به حجاب ندارند؟!

آیا این اصلی‌ترین نیاز و چالش تربیتی است و اگر آن دختر چادر را دوست می‌داشت، دیگر مشکلی نبود و به هیچ شناخت، معرفت و محبت دیگری احتیاج نداشت؟! اگر ما خود ما که مربیان فرزندان هستیم، اینقدر ساده، ظاهربین و سطحی‌گرا باشیم، دیگر از آنها چه انتظاری می‌رود؟!

اگر دخترتان دوست ندارد چادر بگذارد، چرا اصرار می‌کنید که به لجاجت هم بیافتد؟ بگذارید حجابش را به هر شکلی که خودش دوست دارد، رعایت کند. خودتان می‌فرمایید: “در سنّ بلوغ قرار گرفته”، یعنی تازه اول راه است و شما انتظار آخر راه را از او دارید!

مشکل اساسی ما در تعلیم و تربیت دینی خودمان و فرزاندانمان این است که با هر مسئله‌ای به صورت اتفاقی، موردی و ناگهانی برخورد می‌کنیم و در همان گام اول نیز انتظار گام آخر را داریم، لذا همیشه با چالش مواجه می‌گردیم. اگر فرزندان خودمان را همان سنین کودکی با اخلاق و آداب آشنا و مأنوس گردانیم و منتظر رسیدن سال و ساعت بلوغ نشویم، این مشکلات بسیار کمتر خواهد بود.

*– بی تردید یک پاسخ کلیشه‌ای برای همه پرسش‌ها، شبهات، چالش‌ها، گرایش‌ها، خوشایندها، ناخوشایندها و …، وجود ندارد که بتواند آن را به صورت یک نسخه‌ی واحد، به همگان ارائه داد؛ اما کلیات و اصولی هست که می‌توان بر آنها تأکید نمود. اصولی که نگاه و باورها را پایه‌ریزی می‌کند.

الف – اولین اصل، شناخت خداوند مهربان و محبت به اوست. توحید اولین اصل از اصول دین است و “حجاب” فقط یکی از احکام ضروری اسلام است که زن و مرد مسلمان باید رعایت کنند.

گاهی می‌بینید که ما اصلاً با خدا، اسلام و معاد کاری نداریم، فقط می‌خواهیم که فرزندمان نماز بخواند، حجاب بگذارد و …!

خاطره:

به یک مدرسه راهنمایی دخترانه برای سخنرانی دعوت شدم. مدیر و مربی پرورشی (آن زمان) گفت: «دختران این مدرسه که به هیچ سخنران و بحث دینی علاقه نشان نمی‌دهند، از صحبت‌های شما بسیار استقبال کرده‌اند، پس به آنها توصیه کنید که حجاب‌شان را رعایت کنند». عرض کردم این کار را نمی‌کنم. بسیار تعجب کردند و پرسیدند: چرا و چطور؟ گفتم: من دارم به اینها یاد می‌دهم که زیربنای یک ساختمان را چگونه می‌سازند، شما می‌گویید: یاد بده پنجره را کجا نصب کنند و پرده‌اش چگونه باشد؟»

پس بسیار مهم است که ضمن توصیه‌ی مطلوب به رعایت احکامی چون: نماز، حجاب، طهارت و …، خودمان و فرزندان خودمان را با بیان‌های زیبا و دلنشین، با روش‌های نیکو و به روز، با استدلال منطقی و نیز با محبتی که خودِ خدا قلب انسان را سرشار از عشق و محبت به خودش قرار داده است، آَشنا نماییم.

ب – اطاعت در گرو محبت است. انسان از کسی پیروی می‌کند که آن را دوست دارد و به سوی چیزی می‌رود که به آن علاقه دارد. آیا غیر از این است که خداوند علیم و حکیم، به خاتم انبیا و رسولانش، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله فرمود: به مردم بگو که جز مودت اهل بیت از شما نمی‌خواهم؟! چرا نفرمود: همه بروید فیلسوف، عارف، مجتهد، مفسر و دانشمند گردید؟ چون تبعیت در گرو مودت و محبت است.

هر کسی به همان میزانی خداوند متعال را اطاعت می‌کند که او را می‌شناسد و دوست دارد – هر کسی به همان میزان مشتاق و نگران آخرتش هست که به آن ایمان داشته و شوق به لقاء الله دارد – هر کسی به میزان شناخت و ارادت و مودت خود، از اهل بیت علیهم السلام پیروی می‌کند و هم چنین هر کسی به اندازه محبت خود به دنیا و مظاهرش، و به اندازه علاقه خود به فعل گناه، مرتکب آن می‌شود.

ج – اصل بعدی دشمن شناسی است که مترادف خداشناسی و دوست‌شناسی باید محقق گردد.

به نحوه‌ی آموزش تربیت و ربوبیت الهی نگاه کنید؛ می‌فرماید: مرا عبادت کن، شیطان را عبادت نکن – به من ایمان بیاور، به طاغوت ایمان نیاور – ولایت مرا بپذیر، ولایت دشمنان من و خودت را نپذیر و … .

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» (یس، ۶۰ و ۶۱)

ترجمه: مگر با شما عهد نسبتم (و نگفتم که) اى فرزندان آدم شيطان را اطاعت مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است * و این که مرا بپرستيد كه صراط مستقيم تنها همين است.

تقدم دشمن شناسی:

همیشه تقدم با دشمن شناسی است، اول «لا إله» و نفی تمامی اله‌ها و معبودهای کاذب است، بعد «الاّ الله» – اول «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» است و بعد «وَيُؤْمِن بِالله» …، در دنیا نیز اول آفت‌زدایی است و بعد کِشت. چرا که تا انسان دشمن و آفت را نشناسد و او را دور نسازد، نمی‌تواند به دوست نزدیک شود. تا ضرر را نشناسد، به فایده نزدیک نمی‌شود – تا شرّ را نشناسد، خیر را تمیز نمی‌دهد و به سویش نمی‌رود.

ج/۱ – دشمن نیز فقط شخص ابلیس لعین، یا امریکا و انگلیس نیست، بلکه آفات هر کاری، دشمن آن است. حتی کار خوب هم آفات (دشمن دارد)؛ مگر ریا آفت نماز نیست؟! مگر “حسد” ایمان را نمی‌خورد. پس لازم است که دانش و بینش خود و فرزندانمان را در دشمن‌شناسی نسبت به هر امر و موضوعی ارتقا بخشیم.

دختران نوجوان، جلوه‌های بدحجابی را می‌بیند، اما آیا با خطرات و مضرات آن در ساختار شخصیتی، تربیتی و امنیتی خود و جامعه نیز آشنایی دارد؟ اگر آشنایی ندارد، پس چه امری باید مانع او از گرایش به جلوه‌های بدحجابی گردد؟!

روش تبلیغ:

اسلام حق است، روشن است، منطبق با عقل و فطرت است، در اسلام چیزی که خوش نیاید و مکروه باشد وجود ندارد، دین “لا اکراه” است؛ اما چرا اغلب ما مسلمانان در تبلیغ و دعوت خود و دیگران به اسلام عزیز، موفق نیستیم؟!

یکی از علل مهم این است که “روش تبلیغ” را بلد نیستیم. ببینیم که کفار، باطل خود را چه خوب و گسترده تبلیغ می‌کنند؟ این تبلیغ چقدر گسترده و جذاب است که حتی مسلمانی که زیر سایه و پرچم توحید است و منّور به نور الهی است را به طرف ظلمات جذب و مشتاق می‌گرداند؟!

یک – از جمله اصول تبلیغی آن است که ابتدا و بیشتر با عمل باشد و نه با زبان. خب اگر فرزند در یک خانواده‌ی تربیت شده، مؤمن، متخلق و مقید رشد کند، در یک دانشگاه عالی تحصیل می‌کند و عوامل بیرونی کمتر مؤثر می‌شود.

وقتی فرد مؤمن، در خانه ماهواره گذاشته و توجیه می‌کند که فقط اخبار و ورزش و … را نگاه می‌کنم و کنترل دیدن بقیه نیز دست خودم است – وقتی از سه سالگی به فرزندش یک گوشی همراه داده که فقط بازی کند – وقتی خانواده مؤمن، با چشم و هم چشمی و رفاه زدگی (نه مرفه مالی بودن)، تبرّج جاهلی دارد – وقتی خانواده‌ی مؤمن و مقید، به هر مجلسی می‌رود و می‌گوید: حالا این عروسی است، حالا این یک شب است، یک شب که هزار شب نمی‌شود – یا به هر بهانه‌ای که شده شنیدن انواع موسیقی‌ها و آوازهای حرام را بر خود جایزی می‌کند و …، دیگر چه انتظاری دارد که فرزندش حتماً امامزاده بار بیاید؟!

پس نمی‌شود فرزند را در محیط خانوادگی، فامیلی، تحصیلی، ارتباطی در دنیای واقعی و یا دنیای مجازی ناسالم قرار داد و انتظار داشت که حتماً در اوج ایمان، تقوا و سلامت بماند.

دو – از جمله اصول تبلیغی دیگر، ورود مناسب به عقل و قلب مخاطب است. چه فرزند انسان باشد، یا دیگری و یا جامعه.

هر فردی، ابتدا به ساکن، خوشایندها و ناخوشایندهایی دارد که ممکن است برخی از آنها صحیح نباشد، اما حتماً برخی دیگر صحیح است. به عنوان مثال: آیا تمامی کسانی که امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن مجتبی و سیدالشهداء … و امام زمان را دوست دارند، مؤمن تمام هستند؟ یا آیا اگر کسی مرتکب گناه و معصیتی شد، الا و لابد نسبت به آنها دشمن است؟! هرگز.

لذا امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ كَرَاهَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ إِقْبَالِهَا وَ شَهْوَتِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِي‏» (نهج البلاغه، ص ۵۰۳ ،  حكمت ۱۹۳)

ترجمه: دل‌ها را حالتِ خواستن و ناخواستن و روى آوردن و پشت كردن است (خوشایند و ناخوشایند است). از راه خواسته‌ها و تمايلات سراغ قلب‌ها برويد، چرا كه اگر دل را به كارى مجبور كنند، كور مى‌شود.

ممکن است فرزند نسبت به برخی از احکام، رغبت و علاقه‌ی خاصی نداشته باشد و یا حتی به خاطر شرایط محیطی و القائات اطراف، بدش هم بیاید؛ اما کشش‌ها، گرایشات، استعدادها و خواسته‌های دیگری در وجودش هست که همه خوب هستند و به آنها علاقه و کشش هم دارد، پس باید از این راه‌ها وارد شد.

ممکن است کسی حجاب کامل را دوست نداشته باشد (البته حجاب کامل الزاماً چادر نیست)، اما خدا و اسلام و معاد و اهل عصمت و قرآن و زیارت و … را دوست داشته باشد – دیگری به تحقیق و تفحص (در سطح خودش) علاقه داشته باشد – آن یکی اهل هنر باشد – دیگری اهل نقد باشد – دیگری دوست داشته باشد که میان دیگران سری بلند کند – دیگری دوست داشته باشد که عزیز و محترم باشد – دیگری دوست داشته باشد که جایزه بگیرد – دیگر یک انسان کاملاً محبتی است و با اندکی محبتِ مضاعفی به هر سویی (حق یا باطل) کشیده می‌شود و … .

پس هر کس خوشایندها و ناخوشایندهایی دارد و باید از جانب خوشایندهایش وارد شد، وگرنه نسبت به موضوع “کور” می‌شود و چه بسا به عناد و لجاج هم بیافتد.

–         و البته موارد دیگری هم در آموزش، تعلیم، تربیت و تبلیغ وجود دارد که در این فرصت و مجال محدود، امکان طرحش نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *