اورلاندو پترسون (Orlando Patterson)، دانشمند مشهور در مباحث نژادی، استاد جامعه شناسی می‌باشد.

گفتگو / به گزارش این پایگاه، اورلاندو پترسون (Orlando Patterson  )، در گفتگویی با روزنامه رسمی دانشگاه هاروارد «‌Harvard Gazette  » پیرامون قتل جورج فلوید به دست یک پلیس جنایتکار امریکا، می‌گوید: در رابطه با نفی نژادپرستی در امریکاف پیشرفت‌هایی حاصل شده است، اما ملت باید ایدئولوژی سوپر ماسیستی، تفرقه و جدایی و نیز تعصب در پلیس را رد کند.

 Harvard Gazette  جورج فلوید، پس از آنکه یک افسر پلیس مینیاپولیس سفیدپوش به مدت نزدیک به نه دقیقه در حین بازداشت روی گردن او زانو زد درگذشت و قتل او موجی از عصبانیت، اضطراب و اعتراض را در سرتاسر کشور به همراه داشته است.

برای درک بهتر آنچه اتفاق می‌افتد و آینده چه می‌تواند باشد، این روزنامه با اورلاندو پترسون‌، استاد جامعه شناسی جان کاولز گفتگو کرد.

پترسون، که دانشمند مباحث مربوط به برده‌داری و مسائل مربوط به نژاد می‌باشد، درباره میراث ایدئولوژی سوپرماسیستی سفیدپوست‌، نژادپرستی در پلیس و نیز تبعیض و جدایی مداوم در زندگی آمریکایی صحبت کرد. وی همچنین توضیح داد که چرا امیدوار است که کشور هنوز بتواند شکاف نژادی خود را بهبود ببخشد ، و گفتمان خاصی را در جوان می‌بیند.

GAZETTE: دو سال پیش، شما در پنجاهمین سالگرد گزارش کارنر با Gazette صحبت کردید که در آن گفتگو، نژادپرستی جامعه سفیدپوست را عامل اصلی بروز شورش‌های سال ۱۹۶۷ دانستید. اکنون وضعیت نابرابری‌های نژادی در کشور به کجا رسیده و چگونه است؟

پترسون: گزارش‌ها اگر به خوبی انجام شوند، همیشه مفید خواهند بود. اکنون مطالعات زیادی در مورد نژاد و نابرابری وجود دارد و در واقع این یک صنعت مجازی است.

دیگر کمبود تحقیقات کامل و آگاهانه وجود ندارد. اما این ضرری نخواهد داشت که یک گروه از مردم نتایج اصلی یافته‌های مطالعات اخیر را گرد هم‌آورند‌؛ از جمله نظرات افراد با نفوذ، نه فقط دانشگاهیان بلکه رهبران جوامع سیاسی و مذهبی که بتوانند بگویند که آنها چگونه می‌اندیشند – ما کی هستیم و از نظر روابط نژاد در آمریکا به کجا می‌رویم. این بسیار با اهمیت خواهد بود، به خصوص در حال حاضر  و پس از کشتن جورج فلوید.

بسیاری از مردم باید از خود بپرسند که چه چیزی در طول نیم قرن یا بیشتر اتفاق افتاده است، زیرا این حوادث و اعتراضات، اولین مجموعه از شورش‌های دهه ۶۰ را نشان می‌دهد، نه اینکه به شورش‌های رودنی کینگ در ۱۹۹۲ اشاره کنیم.

آیا عنصر برتری سفید و نژاد پرستی مزمن و عمیقاً ریشه دار است که هیچ اعتراضی به جایی نمی‌رسد و یا فقط اعتراض کافی نیست، بلکه اصلاحات و تغییر نهادی باعث ایجاد تغییر می‌شود؟ این (اعتراضات) نمایانگر یک افسردگی و فشردگی (قلوب) است و حس من این است که در این تظاهرات‌ها چیزهای جدیدی وجود دارد.

GAZETTE: در این اعتراضات اخیر که توسط جنبش “Black Lives Matter” ترتیب داده شده است، به نسبت اعتراضات ۱۹۶۷ ، ۱۹۶۸ یا ۱۹۹۲، چه چیزی (رویکرد) جدید وجود دارد؟

پترسون: یک چیز ، و این حتی در مقایسه با تظاهرات رودنی کینگ در ۱۹۹۲ نیز صادق است، و آن تفاوت در ترکیب تظاهرکنندگان می‌بشد. نمی‌توان از تعداد قابل توجهی از معترضین که سفیدپوست، اسپانیایی و آسیایی هستند، تحت تأثیر قرار نگرفت. به عنوان مثال بسیار قابل توجه  بود كه وقتی پلیس به طرز وحشیانه‌ای، تظاهرات در نزدیكی کاخ سفید را سرکوب کرد و معترضین را در خیابانی به دام انداخت، مردی از آسیای جنوبی، ۷۰ نفر از آنها را در خانه‌ی خود جای داد. احساس من این است که این بیان متنوع‌تری می‌باشد، گرچه هنوز هم عمدتاً ظلم علیه سیاه پوستان واقع می‌شود.

من فکر می‌کنم که این مسئله، مربوط به لحظه‌ای است که اکنون زندگی در آن می‌کنیم.

به نظر می‌رسید مردم وحشت دارند که ما بعد از این همه سال شاهد این نوع کارها هستیم! اما آنها همچنین احساس می‌کنند که چه چیزی کاملاً اشتباه است. آنچه در مورد این لحظه (عصر ما) وحشتناک می‌باشد، این است که نهادهای بنیادین دموکراسی ما مورد حمله قرار می‌گیرند! هنجارهای اساسی که قانون اساسی و سیستم حکومتی ما بر آن استوار است مورد تهدید قرار می گیرند!

GAZETTE: بین برخورد با اعتراضات قبلی، از جمله آنچه در پی ضرب و شتم Rodney King اتفاق افتاد و برخورد با کسانی که به رهبری جنبش Black Lives Matter اعتراضات فعلی را برگزار می‌بینند، چه شباهت‌هایی می‌بینید؟!

پترسون: مخرج مشترک تمامی تظاهرات‌ها و برخوردها، یک چیز است و آن خشونت و وحشیگری پلیس می‌باشد.

ما از یک سو با این اعمال وحشیانه و کشتار مواجهیم و از سویی دیگر با خشم و اعتراضات مردمی و همچنین  کمیسیون‌ و توصیه‌ها و تذکرات مکرر؛ اما پلیس هنوز هم به روش‌های قدیمی خود ادامه می‌دهد. آنها به دنبال احترام به زندگی نیستند و آماده هستند تا با به بهانه‌ی پرداخت  صورتحساب با ۲۰ دلاری جعلی، کسی را به عنوان جزئی از آن وحشی‌گری خود بکشند.

پلیس (امریکا)، همچنین بخشی از یکی از بدترین تحولات اخیر در زندگی آمریکایی‌هاست.  حبس‌های گسترده‌ای که از لحاظ تاریخی بی‌سابقه است؛ و این شرم آور است که کشوری که ادعا می‌کند که رهبر جهان آزاد است – گرچه بیشتر کشورهای جهان این شوخی را در نظر می‌گیرند – بیشترین تعداد زندانی در جهان را دارد، یعنی ۲.۳ میلیون نفر؛ و بیش از ۴۰ درصد از زندانیان سیاه پوست هستند. این واقعاً فقط حیرت انگیز است، و پلیس ارتباط زیادی با آن دارد، و همچنین دادستان‌ها.

GAZETTE: در سال‌های گذشته نیز موارد دیگری از وحشی‌گری پلیس وجود داشته است، اما به نظر شما چرا قتل جورج فلوید منجر به این موج گسترده از اعتراضات، حتی در فراتر از ایالات متحده شده است؟ چرا اکنون اتفاق افتاده است و نه قبل از آن؟

پترسون: اول آن که همه چیز در فیلم ضبط شد، به ویژه جمود و عدم تعادلِ (پلیس). احساس بی‌تفاوتی کامل و بیزاری افسر پلیس از زندگی یک انسان، که در فیلم کاملاً نشان داده شد.

ما در گذشته نیز تصاویری از این وحشی‌گری‌ها دیده‌ایم، اما این تصاویر، بلافاصله پس از یک سری از قتل‌های پلیس نمایش داده شد و به سادگی به نقطه‌ی شکست (این رویکرد پلیسی) رسید.

من وقتی این حالت را در چهره‌ی آن افسر دیدم و عملکرد سه افسر دیگر همراه را او دیدم که چنان صحنه را نظاره می‌کردند که گویی این یک کار معمولی است، باز هم به “هانا آرنت” و عبارت او در مورد «مضرات شرّ» فکر کردم. وحشتناک‌ترین رویکرد از نظر آرنت این بود که «مردم عادی توانستند قتل‌های وحشتناکی انجام دهند و در پایان روز به خانه‌های خود رفته و اوقات را در کنار خانواده به خوبی گذراندند، و روز بعد، دوباره برگشتند و کُشتند!» من فکر می‌کنم که این تصاویر، زمانی پخش شد و عموم را مخاطب قرار داد که مردم از بی‌کفایتی و نبود رهبری، احساس ناراحتی می‌کردند!

GAZETTE: چه عواملی ممکن است در همه‌گیری این موج ناآرامی نقش داشته باشد؟

پترسون: هنگامی که ما آن نقطه‌ی عطف بحران ۱۰۰ هزار کشته (کرونا) را پشت سرگذاشتیم، خواستار و نیازمند رهبریتی برای ترس و اضطراب همگانی بودیم، اما ما چنین رهبریتی را دریافت نکردیم. مردم به خاطر گزارش‌هایی که طی آن گفته می‌شد: «اگر رهبری ما صالح‌تر می‌بود، کمتر جذب خود می‌شد، و صرفاً نگران مسئله انتخاب مجدد خودش نبود و …» بسیار ناراحت بودند.

این کشور شاهد دو شکست بزرگ در کنار هم بود: از یک سو ، عدم وجود یک سیستم بهداشتی مناسب و از سوی دیگر رهبری بی کفایت!

هنگامی که این تصاویر پخش شد، مردم پیوندی بین رهبری ناکارآمد، شکست دولت رفاه آمریکا و زنده کردن یکی از بدترین جنبه‌های جامعه‌ی آمریکا – ایدئولوژی سوپرماسیون سفید و نژادپرستانه سفید – را مشاهده کردند.

GAZETTE: “برتری سفید”، چگونه در این مسئله تعریف می‌شود؟

پترسون: آنچه که این قتل انجام شده به ما نشان دهد، این است که هنوز یک ایدئولوژی نژادپرستانه‌ی “برتری سفیدپوست” سرسختانه وجود دارد، که به شدت مخالفانش را رد می‌کند‌، یعنی هر کسی که سفید نیست.

این ایدئولوژی، در نتیجه‌ی رهبری در کاخ سفید اکنون صعود می‌کند. آنچه من می‌بینم، دو سنت بزرگ در آمریکاست که در حال رقابت هستند. از یک سو سنت لیبرال [فرهنگ لیبرالیسم] وجود دارد، و از سوی دیگر، همان سنت (فرهنگِ) غالبِ برتری سفید؛ که از جنوب بیرون می‌آید اما به سمت شمال حرکت کرده است. تنش واقعی بین آنها وجود دارد.

من در نوشته هایم استدلال کرده‌ام که پیشرفت فوق العاده ای در تغییر نگرش آمریکایی های سفیدپوست نسبت به سیاه پوستان و سایر اقلیت ها وجود دارد. در اوایل دهه ۶۰ ، اکثریت سفیدپوستان با صراحت می‌گفتند که سیاه پوستان را فرومایه می بینند! اما اکنون، حداقل در بُعد نظری، پذیرش برابری در اکثریت به وجود آمده است. من همیشه گفته‌ام که ممکن است این اکثریت بزرگ باشد ، اما هنوز ۲۰ ، ۲۵ درصد از سفید پوستان هستند که همچنان  دیدگاه‌های سوپرماسیستی سفید را در آغوش می‌گیرند. این هسته‌ی سخت سوپرماسیست‌های سفیدپوست هنوز وجود دارد و مورد تشویق و حمایت نیز قرار گرفته و نوعی جنبش revanchist (جوانمردی در حمایت از یکدیگر) را رهبری می‌کنند. و این بسیار ترسناک است.

GAZETTE: آیا دوست دارید کسانی که از سوپر ماسیست‌های سفید پوست نیستند، اما ممکن است که فقط با دیدن نابرابری‌ها نژادی در کشور بیدار شوند، درباه‌ی مسائل نژادپرستانه در ایالات متحده بدانند؟

پترسون: من نمی‌خواهم که از اصطلاح “سفید پوستان” به صورت کلی و مطلق استفاده کنم؛ زیرا همانطور که قبلاً گفتم، آنچه در این اعتراضات اخیر خاص است، شرکت سفیدپوستان در آن است که بسیاری از آنها نیز جوان هستند و البته برخی از افراد میانسال یا بزرگسال را نیز دیدم.

می خواهم تأکید کنم که فکر می‌کنم آمریکایی‌های سفیدپوست، تغییراتی کاملاً بنیادی در نگرش خود ایجاد کرده‌اند، لذا ما در مورد ۲۵ درصد امریکایی‌هایی که در نژاد پرستی هم چنان سرسخت هستند، صحبت می‌کنیم ، اما فکر می‌کنم که بیشتر آمریکایی‌ها، نظرات کاملاً مناسبی درباره نژاد دارند.

اما جامعه شناسان استدلال می‌کنند که گرچه ممکن است برخی از سفیدپوستان دارای دیدگاه‌های لیبرال باشند‌، اما بسیاری از آنها نیز آماده نیستند که امتیازاتی را برای بهبود زندگی سیاه پوستان به آنها بدهند. به عنوان مثال: یکی از دلایلی که مردم در گتوها شلوغ کردند، این واقعیت است که مسکن در حومه شهر بسیار گران است و یکی از دلایل آن آئین نامه‌هایی است که ساخت و ساز مسکن چند طبقه را محدود می‌کند. این آئین نامه‌ها در ممانعت از برخورداری از مسکن در حومه‌ی شهرها، برای اقشار با درآمد متوسط ​​از بسیار مؤثر بوده است، و همین امر باعث شده است تا افراد شاغل، که در میان آنها سیاه پوستان وضعیت نامتناسبی دارند، به سمت حومه حرکت کنند تا از امکانات و دسترسی به مدارس خوب آنجا استفاده کنند.

جامعه شناسان ادعا می‌کنند که اگرچه ما در نگرش‌های نژادی بهبود واقعی داریم‌، اما آنچه که نداریم‌، تمایل لیبرال‌های سفید پوست برای پول دادن به دهانشان است (حاضر به هزینه جهت تحقق شعارهای لیبرالی خود نیستند).

یکی از جنبه‌های اساسی مسئله‌ی نژاد در آمریکا، تفکیک است. جمعیت سیاه پوست تقریباً به صورت کامل در دهه ۶۰ تفکیک شدند. این پایه و اساس بسیاری از مشکلات است که سیاهپوستان با آن روبرو هستند، اما همچنین انزوای سفیدان، در محله‌هایی که در آن بزرگ می‌شوند، و در جایی که در سیاهی نمی‌بینند، و یا با آنها تعامل ندارند، این عقیده را تقویت می‌کند که سیاه پوستان بیگانه هستند و متعلق به آنها نیستند.

GAZETTE: چه چیزهایی را بسیاری از سفیدپوستان، راجع به زندگی و تجربیات رنگین‌پوستان در این کشور نمی‌دانند؟

پترسون: برخی [به شعارهای برابری] عمل می‌کنند و برخی نیز عمل نمی‌کنند. به صورت قطع، من شاهد تغییر در نسل جوان هستم. این فقط یک نگرش نیست. از بسیاری جهات، جوانان سفید پوست در میان سفیدپوستان، دارای کمترین تعداد در گرایشات نژادی هستند. آنها از نظر نژادی تحمل بیشتری دارند.

من علائم دلگرم کننده این را دیده ام. من قبلاً در خیابان Trowbridge در کمبریج زندگی می کردم و از قدم زدن در کمبریج Rindge و مدرسه لاتین لذت می بردم. من همیشه از تعامل آسان بچه های سفید پوست و بچه های سیاه و سفید متاثر می شدم که بسیار متفاوت از دهه ۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ بود. پس این با یک تنظیم یکپارچه‌تر امکان پذیر است. اکنون در بسیاری از زمینه‌ها چنین چیزی را دارید‌، اما کافی نیست.

در موارد بسیاری شاهدید که اکثراً مدارس از هم جدا شده‌اند. واضح است که اگر با مردم بزرگ نشوید ، نمی‌دانید چگونه با آنها تعامل برقرار کنید یا چگونه با آنها دوستی برقرار کنید. بسیاری از سیاهپوستان از ناخوشایند بودن تعامل با سفیدپوستان که با کمی تماس با سیاه پوستان بزرگ شده‌اند ، شکایت می‌کنند. به همین دلیل من بر لزوم خلاص شدن از شر گتوی و جداسازی تأکید می‌کنم. برای همه سودمند است که جامعه متنوعی داشته باشند که در آن مردم هنوز هم در درجه اول با جامعه خود درگیر باشند‌، اما حداقل ارتباط و درگیری با مسائل دیگران را نیز داشته باشند. این مهم است که مردم آن را یاد بگیرند.

GAZETTE: چگونه کشور می‌تواند برای غلبه بر اختلافات و تبعیض نژادی به جلو حرکت کند؟

پترسون: مسئله حاد و فوری که اکنون با آن سر و کار داریم‌، وحشیگری پلیس است. باید در مورد سازماندهی ادارات پلیس در سراسر کشور، یک تجدید نظر عمقی صورت پذیرد و این فقط با منصوب کردن رؤسای پلیس سیاه‌پوست محقق نمی‌گردد؛ زیرا هیچ دلیل و مدرکی وجود ندارد که خود باعث فساد نشوند. فقط آن چه اتفاق می‌افتد این است که تا کمر می‌شوند تا به پلیس‌های سفیدپوست که اکثریت هستند، ثابت کنند که پلیس‌های خوبی هستند و آخرین حد خواسته‌ی آنها این است که متهم به نژادپرستی معکوس نگردند!

امروز،  آنچه نیاز دارید، بازاندیشی کامل در مورد فرهنگ پلیس و تمایل به دیدن اجتماعاتی که در آن به عنوان دشمن خدمت می‌کنند (پلیس سفید در جوامع سیاه) است. این فوری‌ترین چیز است زیرا وحشیگری پلیس در حال تبدیل شدن به همه گیری می‌باشد. اگر کاری انجام نشود، به محض پایان تظاهرات، آنها بی سر و صدا به انجام کارهایی که همیشه انجام می‌دهند باز می‌گردند.

ما همچنین باید به نرخ حبس بپردازیم. من به شدت از [رئیس جمهور باراک] اوباما حمایت کردم، اما فکر نمی‌کنم او به اندازه کافی در مورد این مسئله عمل کرده باشد. ما باید به کاهش جمعیت زندان ادامه دهیم. و ما باید نسبت به دزدی بسیار تهاجمی باشیم.

من ترجیح می‌دهم نگویم: «ادغام». دگرگونی زایی با ادغام متفاوت است ، اگرچه من طرفدار ادغام هستم‌، اما به این معنی است که سیاه پوستان باید از این مناطق متمرکز فقر خارج شوند و به سمت جامعه گسترده‌تر حرکت کنند.

و در آخر اینکه ، باید به میراث برده داری و برتری ملت سفیدی که در آن برده داری استوار باشد، توجه کنید. من تمام زندگی‌ام را صرف مطالعه برده داری کرده‌ام.

من [فکر نمی‌کنم که] برده‌داری در سال ۱۸۶۵ کاملا از بین رفت. آنچه که در سال ۱۸۶۵ لغو شد‌، برده‌داری فردی یک شخص توسط شخص دیگر بود، اما آنچه ادامه یافت، فرهنگ برده داری بود، و عامل اصلی برای بقای این فرهنگ، این حس سفیدها بود. جمعیتی که احساس می‌کردند وظیفه اصلی و مهم آنها کنترل و سرکوب آزادی سیاهان است. آنها این کار را به طرق مختلف‌ انجام دادند، از طریق بدنام کردن اوباما‌، با استفاده از امکان حبس. آنها برده داری “جیم کرو” را یک سیستم (متد) جدید انجام داده‌اند.

توضیح: قوانین جیم کراو (Jim Crow)، قوانین ایالتی و محلی بودند که تفکیک نژادی در جنوب ایالات متحده را تقویت می‌کردند.

ادامه: در نگاه جیم کراو، سیاهپوستان افراد خارجی بودند که باید تحت مراقبت شدید قرار گرفته و مجازات شوند.

در این قوانین ایالتی، سیاهان از امتیازات اساس شهروندی و یا مالکیت زمین محروم شدند و به صورتی بی‌پروا، به زندان می‌افتادند. این نگاه و عملکرد، تا دهه ۱۹۶۰ در امریکا جریان داشت و از بین نرفت. سپس این قوانین کلاً ملغی شد.

بنابراین ، مطمئناً ما در مدارس خود، نیاز به آموزش بسیاری در مورد عواقب این رویکردها، دیدگاه‌ها و عملکردها و نیز آینده و عواقب برای سیاه پوستان و همچنین برای سفید پوستان داریم. این مهم است که مردم آن را یاد بگیرند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *