متن پیش رو، پاسخ پایگاه “پاسخگویی به سؤالات و شبهات – (ایکس – شبهه)” میباشد.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ما نیز مطلع هستیم که متأسفانه نظریات جامعهشناسان امریکایی، با تأیید و تصدیق جدی، در دانشگاههای ما تدریس میشود. برخی از اساتید، افتخار میکنند که پیرو و مدافع نظریات گوناگون (پست مدرن، مکتب فرانکفورت، جماعتگرا و …) میباشند!
متن نظریه و ترجمهی ارسال شده، به شرح زیر میباشد:
Lecture 2 – The Case for Cannibalism
ترجمه: سخنرانی ۲ – در مورد آدمخواری
سندل، نظریهی فیلسوف ارزشمند “جرمی بنتام” را با طرح یک پرونده مشهور در قرن نوزدهم، چنین بیان میدارد: یک قایق با چهار سرنشین، در دریا سرگردان شدند. پس از نوزده روز گم شدن (بالتبع گرسنگی و …)، کاپیتان تصمیم میگیرد که پسر کابین را که ضعیفترین آنهاست بکشد. بنابراین آنها میتوانند برای زنده ماندن از خون و بدن او تغذیه کنند.
●- ابتدا باید به چند نکتهی مهم توجه نمود:
الف – ما نمیدانیم که پروفسور سندل، با بیان این مثال، طرح موضوع کرده تا پیرامونش بحث شود، و یا این نظر قطعی خود ایشان نیز میباشد؟
ب – محققانی که با اندیشهها و نظرات آقای سندل آشنا هستند، میدانند که ایشان نظرات خود را فقط در قالب مثال طرح و القا مینمایند و معمولاً هیچگونه استدلال عقلی، منطقی و یا علمی را پشتوانهی نظرات خود قرار نمیدهند. و حال آن که اگر چه “مثال”، برای ایجاد تصور و درک بهتر بسیار لازم و مفید است، اما مثال را میتوان به هر شکل دیگری نیز مطرح نمود.
شما با این شیوه، در ضدتبلیغهای بسیار سبک علیه اسلام، انقلاب، کشور و … در فضای مجازی آشنا هستید. مهاجم، به جای طرح یک موضوع و یا حتی سؤال و شبهه، یک قصه مینویسد و ساختار قصه نیز به گونهای است که امکان هیچ نتیجهای، جز آن چه نویسنده قصد کرده است را نمیدهد! مگر برای افراد تیزبین و با بصیرت و آشنای با این ترفندها.
و روش دیگر آقای سندل این است که مطلب خود را با طرح سؤال القا میکند و خودش هیچگاه به آن سؤال پاسخ نمیدهد! و البته سؤال نیز به گونهای طرح میشود که پاسخ مطلوب او را به مخاطب القا نماید.
پاسخ:
حال ما همین پروندهی مطروحه و قوانین قرن نوزدهمی و نیز نظریه آقای “جرمی بنتام” و احیاناً آقای “مایکل سندل” را [به شیوه خودش]، با چند سؤال مورد بررسی و نقد قرار میدهیم.
یک – آیا در آن دریا انواع ماهیها، خرچنگ، حلزون و انواع آبزیان وجود نداشت؟! حتی اگر فرض شود که هیچ کدام از سرنشینان شنا بلد نبودند و کمترین تبحری در ماهیگیری نداشتند، کافی بود که پیراهنهای خود را به هم گره بزنند، تا مبدل به یک تور ماهیگیری هر چند کوچک شود.
دو – حالا چه کسی گفته که “کاپیتان” باید تصمیم میگرفت؟! آدم کُشی که هدایت کشتی و قایق نیست که گفته شود در تخصص و مسئولیت کاپیتان میباشد! چرا به رآی نگذاشتند، شاید رآی اکثریت [که اگر منطبق با عقل و اخلاق نیز نباشد، منطبق بر اصول دموکراسی است] بر این قرار میگرفت که کاپیتان یا یکی دیگر را بکشند و بخورند؟!
سه – این کاپیتان ضعیف کُش، بر چه اساسی ضعیفترین فرد را انتخاب کرد؟ چرا یک نفر قویتر و چاقتر را انتخاب ننمود تا اگر این سرگردانی در دریا بیشتر طول کشید، مواد خوراکی بیشتری داشته باشند؟!
چهار – همه میدانند که خون ظرف یکی دو دقیقه و گوشت میّت، ظرف یک تا دو ساعت فاسد میشود. پس این چند نفر نمیتوانستند به این سرعت، یک آدم را بخورند! آیا برای دو سه تکه گوشتی که هر کدام بخورند، یک آدم را کشتند؟! کاش فقط یک دستش را قطع میکردند و میخوردند!
پنج – آیا کاپیتان یک قایق چهار نفره، حقوقدان نیز هست که حکم قتل صادر کند؟! به چه جرمی؟! به جرم ضعیفتر از بقیه بودند؟!
شش – به راستی چرا این کاپیتان، که برای حفظ جان سرنشینان اهمیت قائل است و آن را وظیفهی خود میداند، “خودکُشی” نکرد تا دیگران از خون و گوشتش بخورند و زنده بمانند؟!
نکته:
جالب است بدانیم که “غرب”، به ویژه در نیم قرن اخیر، فارغ التحصیل فلسفه بسیار دارد، اما فیلسوف ندارد و در این نیم قرن یا حتی یک قرن گذشته، “جامعهشناسان” جایگزین فیلسوفان شدهاند و مرتب نظریهپردازی میکنند.
جالبتر آن که با کمی دقت در نظریات آنان، به روشنی در مییابیم که تمامی این نظریات، اگر چه در قالب “ایسم”ها و “مانیفستها و … طرح شوند، یک هدف بیشتر را دنبال نمیکنند و آن «توجیه ظلمها و جنایات نظام سلطه و تطهیر سران آشکار و پنهان آنهاست»!
مثال کشتی را میآورد تا بگوید: «اگر رئیس (کاپیتان)، در سرگردانی و گردابها، تصمیم گرفت تا برای تداوم بقای خود و اطرافیان (حداکثر شهروندان خودش)، علیه ضعیفترها، جنگ و ترور و خونریزی راه بیندازد و مانند یک خونآشام وحشی، داندانهای دراکولایی خود را در شاهرگ مردمان فرو کند و خون آنان را بمکد و گوشت بدن قربانیان خود، از زن، مرد و کودک را تکه کند، به داندان بکشد و بخورد، حق دارد!
اسلام
*- اسلام، دین خداوند متعال، علیم و حکیم، برای هدایت و رشد انسان و جامعه میباشد، لذا حتی در جزئیات، احکام بسیار دقیقی دارد. برای شرایط عادی احکام روشنی دارد و برای شرایط اضطرار نیز احکام دقیقی دارد.
*- در اسلام، خوردن گوشتهایی حلال اعلام شده و خوردن گوشتهایی حرام اعلام شده است، حتی خوردن گوشت حیوان حلال گوشتی که طبق موازین شرعی ذبح یا صید نشده باشد نیز حرام است و خوردن خون نیز به طور مطلق حرام است. اما در شرایط اضطراری، در صورتی که زنده ماندن منوط به خوردن تکهای از گوشت حرام حیوانات (نه انسان) باشد، به مقداری که از مرگ نجات دهد، اشکال ندارد و البته همیشه شرط معنوی اصل است، یعنی قصدش انجام فعل حرام نباشد، بلکه نجات جان باشد.
*- در اسلام، انسان حرمت دارد، خواه زنده باشد و یا مُرده؛ مسلمان باشد و یا کافر. لذا کشتن او، مُثله کردن او، و خوردن گوشت جسدش حرام است.
*- در اسلام عزیز، هیچ اشکالی ندارد که مضطر، از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، اما مرتکب فعل حرام نگردد. مضافاً بر این که مسلمان میداند اگر تقوا را پیشه کند، خداوند برای او راهکار و گشایشی ایجاد میکند. چنان که فرمود: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا – و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مىدهد / الطلاق، ۲»
●- و البته همه میدانند که این مثالها، برای عوامفریبی و انحراف ذهن مطرح میشود، وگرنه هیچ گاه [چه وسط بیابان و چه وسط دریا]، چنین شرایطی پیش نمیآید که آدمی چیزی برای خوردن (اگر چه مار، ملخ، سوسک، موش، ماهی، برگ درخت، ریشه، بوته و …) پیدا نکند، اما جنازهی یک انسان را برای خوردن در اختیار داشته باشد!
●- در عین حال، اگر خوردن خون و گوشت انسان، در هر اضطراری و بنا بر هر دین و آیین و مکتبی، حتی با توجیه دفع خطر مرگ، جایز باشد؛ ربطی به کشتن او ندارد و هیچ کس حق ندارد دیگری را بکشد (مگر در جنگ، قصاص، مجازات قانونی) ، چه رسد به این که به خاطر گرسنگی او را بکشد تا از گوشتش بخورد!
●- بدیهی است که وقتی آدمی، به آن حد از جهل، تکبر و وحشیگری رسید که نه تنها هیچ شناخت و باوری به خدا و معاد نداشت، بلکه هیچ اخلاقی نداشت و به یک حیوان وحشی مبدل گردید، کشتن و خوردن دیگران و به ویژه ضعیفترها را برای خودش جایز میشمارد. مانند امریکا، متحدان و نوکرانش در سرتاسر دنیا؛ پس چنان که بیان شد، این نظریهپردازیهای شیک و مدرن، همه برای توجیه این ظلمها و جنایات میباشد.
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، ۱۷۹)
ترجمه: به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها]يى دارند كه با آن (انديشه نمىكنند، و) نمى فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند!
منبع: