سیزدهمین همایش بین‌المللیِ “علم سیاست – ایران امروز و گذارهای پیش رو”، توسط “انجمن علوم سیاسی ایران” برگزاری گردید و مباحثی که توسط برخی از اساتید بیان گردید، جای تأمل و البته نقد جدی دارد، لازم به ذکر است که برخی از سخنرانی‌ها، کاملاً ژورنالیستی بود و قابلیت نقد را نیز ندارد!

ع. چینی‌چیان: سخن را به نام خدا و سلام به شما آغاز می‌نمایم. بی‌مقدمه بگویم: با توجه به شناخت قبلی از اکثر اساتید محترم داشتم، بدون آن که امیدی به نظریه‌پردازی یا نگاه جدیدی از سوی آنها به علم سیاست – فلسفه‌ی سیاسی و مصادیق آن داشته باشم، در این همایش شرکت نمودم، چرا که موضوعش “علم سیاست – و ایران امروز” بود و دوست داشتم مطالب علمی اساتید را بشنویم.

برخی از اساتید که فقط با شعارهای ژورنالیستی، وقت سایر اساتید و البته امثال بنده را گرفتند، تا این که نوبت به جناب آقای دکتر منوچهری رسید؛ گفتم شاید از ایشان مطالبی بیاموزم.

دکتر منوچهری، سخنان خود را چنین آغاز نمود:

«ساعت از یک هم گذشته، در هر حال این لرزشی که در صدای من می‌بینید، از ترس چیزی نیست، از گشنگی است» (کف حضار)!

تا اینجا اشکالی نداشت، جز آن که این نشست برای اعلام گرسنگی ایشان نبود. اما، این اعلام یک مقدمه‌‌ای سبک بود، تا گریزی بی‌جا زده و بگوید:

«ولی خوب یک حُسنی هم دارد که برخی گرسنگان را نیز اینجا مطرح بکنیم»! – «گرسنگی، پاسخش خشونت نیست و پاسخ‌های بهتری دارد» (کف زدن حضار) «بنابراین، به یک معنا، صدای گرسنگان هم اینجا شنیده بشود»!

حالا، این گریز سبک، چه ربطی به موضوع همایش داشت، و این که چرا خوب است در این همایش، صدای گرسنگان نیز شنیده شود، و این که ایشان چه صدایی رساندند، و این که با کدام گرسنگان (دست کم در ایران) به خشونت رفتار شده و …، در این چند جمله‌ی شعاری، بیان نگردید!

شاید، با توجه به این که بیشتر سخنرانان سعی داشتند که به نوعی به حوادث اخیر اشاره نمایند و خود را نیز «بله …» نشان دهند، ایشان سخن از گرسنگان و برخورد خشونت‌آمیز با آنها را مطرح نمودند؛ ولی در حوادث اخیر نیز نه ارتش داعش در ایران گرسنه بودند و نه مردم معترض به سیاست‌های اقتصادی دولت، به ویژه در مورد گرانی نرخ بنزین و چگونگی طرح و اجرای آن!

اگر مقصود از خشونت، برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی با شورشیان بود، باید اذعان نمود که انصافاً خیلی کم گذاشتند، چرا که یک جنگ کامل با نیروهای داعش ایرانی بود و آنها مترصد بودند که وقایع دست کم کمی نزدیک به حملات اولیه‌ی داعش به عراق و سوریه شود! اگر منظور برخورد شورشیان با مردم و کشتن صدها نفر و تخریب‌های هدفدار بود، خب باید با جرأت و شجاعت محکوم می‌نمودند، نه این که ضمن کلی‌گویی، آنها را گرسنگان فرض و القا نمایند و جنایاتشان را بیان ندارند! اما “عدالت” این است که بگوییم: ایشان جز یک شعار کلی، به هیچ مصداقی اشاره ننمودند  صدایی از گرسنگان نیز به گوش دیگران نرسید! از این فصل و مقدمه‌ی بی‌معنا و بی‌ربط بگذریم.

عدالت

دکتر منوچهری، ادامه داد که «بهتر است قبل از بحث “عدالت در ایران”، راجع به اصل مفهوم عدالت صحبت کنیم» و از همایش به خاطر این توجه، جهت ضرورت پرداختن به مبانی فکری در حوزه سیاست، تقدیر نمود.

آماده شدم تا مباحثی در مورد “عدالت” و مفاهیم آن بشنوم که ادامه دادند: «ما از چند سال پیش، به ضرورت برقراری رابطه بین فلسفه سیاسی و بحث “توسعه در ایران” (پرداختیم)».

بنابراین، پس از شعار گرسنگان و “عدالت و مفهوم آن”، موضوع به “توسعه” تغییر یافت و بیان شد که برنامه‌های توسعه در ایران، از پیش از انقلاب تا کنون، فقط ۳۰ درصد محقق شده است و ما مبنای فکری برای “توسعه اندیشی” نداریم!

خب، نمی‌دانم که پس از نشناختن “مفاهیم عدالت”، از “توسعه” چه باید می‌آموختم که تا اینجا نیاموختم؟!

پدیدار شناسی

از مفهوم عدالت و نیز بحث در مورد “توسعه”، مطلبی عاید نشد، تا این که گفتند: عنوان مقاله‌ی من که از رو می‌خوانم، درباره‌ی «پدیدار شناسی مدنی» است! به عنوان «درآمدی بر اخلاق و سیاست، فراسوی دوگانگی عدالت و آزادی، یا فضیلت و حقوق طبیعی»! پس آماده شدم که مطالبی در خصوص “پدیدار شناسی” از این زاویه بشنوم.

این بحث نیز با “توسعه” و تعاریف و اصطلاحات خارجی آن شروع شد و این که “توسعه در ایران جزیزه‌ای دیده می‌شود”! منتظر ماندم تا بحث یکجوری به «پدیدار شناسی مدنی – درآمدی بر اخلاق و سیاست، فراسوی دوگانگی عدالت و آزادی، یا فضیلت و حقوق طبیعی» برسد. گفتم لابد یک جایی با گریزی متصل خواهد شد!

حالا این که “توسعه” یعنی چه و فرقش با رشد یا پیشرفت چیست؟ بماند؛ ولی گویا یک اتصالی برقرار شد، چرا که گفتند: «منظور از مبانی فکری چیزی است که اندیشه‌ی سیاسی نامیده می‌شود که البته تعبیر درست آن، اندیشه‌ی مدنی است». خب در این بیان، اگر هیچ اشتراک معنوی با موضوع برقرار نشده باشد، دست کم اشتراک لفظی «اندیشه مدنی»، وجود داشت.

پس از اشاره به مفهوم “زندگی خوب مدنی – چه باید کرد”، گفتند: «این نوشتار نمونه‌ای از تلاش برای ساختن پلی میان میراث فکری ایرانی و توسعه‌اندیشی، با توجه به اقتضائات زمانه است – این را اضافه بکنم که ما چیزی در حوزه‌ی پدیدار شناسی مدنی نداریم، یعنی ترجمه چپزی نیست؛ بنابراین مفهوم بومی، اورجینال است؛ مدنی‌اش مال همان مدنی است که فارابی می‌گوید و …»!

خب، وارد عرصه‌ی جدید و بسیار مهمی شدیم، اصلش را که نفهمیدیم، ولی حالا باید ببینیم که این پل، چگونه طراحی و ساخته می‌شود؟!

وی افزود: «در پدیدار شناسی مدنی … بحث اصلی ما این است که اصرار بر فضیلت و اصرار بر آزادی، جداگانه، تاریخ اندیشه‌ی مدنی را دچار یک دو پارگی جدی کرده است؛ بنابراین از یکی حکومت‌های توتالیته در می‌آید و از یکی نئو لیبرالیسم در می‌آید که هر جا لازم باشد، مثل توتالیترها، از ابزار خشونت هم استفاده می‌کند؛ و این دو پارگی در اندیشه و اندیشه‌ی مدنی، عواقب نه چندان خوبی برای جوامع بشری نداشته و ما هم هر روز گرفتار این بحث هستیم که آیا تقدم با توسعه سیاسی است، یا توسعه اقتصادی، یا فضیلت، یا می‌خواهی بروی بهشت، یا حقوق بشر می‌خواهی؟!»

●- حال این که اساساً “فضیلت” یعنی چه؟ چه تفاوت مبنایی میان “فضیلت یونانی یا ارسطویی” با “فضیلت قرآنی وجود دارد و … بماند! اما مگر “آزادی” – در هر عرصه‌ای – خودش فضیلت نیست؟! مگر توسعه و یا کامل‌تر آن “پیشرفت” در عرصه‌های سیاسی یا اقتصادی، خودش یک فضیلت نیست؟! و خلاصه آن که این جمله‌ی معترضه‌ی «می‌خواهی بروی بهشت، یا حقوق بشر می‌خواهی» چه ربطی به موضوع داشت و چرا بهشت مقابل حقوق بشر قرار گرفته است؟!

این تقابل، حاکی از آن است که نه قرآن کریم و بهشت خواستن و به بهشت رفتن شناخته شده است و نه نقش “حقوق بشر” به معنای واقعی آن، در رفتن به سوی بهشت! البته ایشان به این نکته، به عنوان یک پرسش اشاره کردند و نه نظر خودشان، ولی سؤال ما این است که در کجای اندیشه‌ی مدنی، مطرح شده که “بهشت می‌خواهی یا حقوق بشر”؟!

این تقابل، حاکی از آن است که نه قرآن کریم و بهشت خواستن و به بهشت رفتن شناخته شده است و نه نقش “حقوق بشر” به معنای واقعی آن، در رفتن به سوی بهشت! البته ایشان به این نکته، به عنوان یک پرسش اشاره کردند و نه نظر خودشان، ولی سؤال ما این است که در کجای اندیشه‌ی مدنی، مطرح شده که “بهشت می‌خواهی یا حقوق بشر”؟!

بله، ممکن است بحث‌هایی مطرح شود و در آخر استنتاج گردد که آیا دین و ایمان می‌خواهید یا حقوق بشر؟ و البته که این پرسش غلط است، چرا که بخش اعظم دین و ایمان (اسلام) همان تبیین و تأکید بر ضرورت رعایت حقوق فرد و جامعه در تعاملات گوناگون می‌باشد؛ لذا پرسش صحیح این است که «آیا فضیلت و سعادت دنیوی را در راستای فلاح ابدی در بهشت می‌خواهید و یا دنیاگرا هستید و همین قوانین و حقوق‌هایی را که ما برایتان تبیین، وضع و تحمیل می‌نماییم، برایتای مقدس و کافی است»؟!

دکتر منوچهری: «پدیدار شناسی، با انسان‌شناسی‌اش، امکان وحدت مفهومی، عینی را فراهم کرده است».

دکتر منوچهری: «وجه زبانی (در بقای شهروندی) نیز بسیار تعیین کننده است؛ انسان موجودی زبانی است، نه موجودی عقلانی! عقل امتداد زبان است! زبان الفاظ و مفاهیم نیست، زبان دستگاه معنایی است. وجه ممیز انسان، زباندان بودنش است. وقتی ارسطو می‌گوید: «انسان حیوان ناطق است».

●- ما که نفهمیدیم این “پل” چه شد؟ حتماً فرهیختگان فهمیدند! اما از جمله‌ی آخر که با تعریف و منطق ارسطویی مستند گردید، به یاد جمله‌ی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام و مغایرتش با این تعریف و منطق افتادم، که فرمودند:

«قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فِیهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ – قلب احمق، در دهان او؛ و زبان عاقل، در قلب او قرار دارد / نهج البلاغه، حکمت۴۱)» و نیز فرمودند: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه – زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد / حکمت ۴۰» – و فرمودند:

«فَزِنْ کَلاَمَکَ وَاعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَالْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَفِی اللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَإِنْ کَانَ غَیْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْه» (بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۸۵)

– کلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت (شناخت) عرضه دار؛ هرگاه (دیدی) رضاى خدا در آن است، آن را بر زبان جارى کن و اگر غیر از آن است سکوت از چنین سخن گفتنى بهتر است.

بالاخره باید معلوم شود که بالاخره “عقل امتداد عقل است” و یا برعکس «زبان امتدادی در گویایی عقل است» – باید معلوم شود که آقای ارسطو و همفکران او، ابتدا تفکر و تعقل می‌نمودند و سپس به زبان می‌آوردند، و یا ابتدا می‌گفتند و سپس فکر می‌کردند که چه گفتند و چرا گفتند؟!

استناد دکتر منوچهری به آیات قرآن کریم!

دکتر منوچهری: «حالا بحث تفسیر نیست، ولی به هر حال آنجا که «علّمَ انسانَ» (بقیه‌اش به یادشان نیامد) – در مورد بحث یاد دادن زبان و این که خداوند در قرآن تأکید می‌کند، به فرشتگان گفتیم و گفتند نه این کار ما نیست، زبان را به انسان یاد داد و گفت: انسان تو بنام»!

●- آیه‌ای که می‌خواستند استناد کنند، اما به یادشان نیامد این است: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ / العلق، ۵»، یعنی: «آنچه را كه انسان نمى‏ دانست [بتدريج به او] آموخت» و البته اختصاصی به آموزش زبان ندارد!

شاید می‌خواستند به آیه‌ی «عَلَّمَهُ الْبَيَانَ / الرّحمن، ۴» اشاره و استناد نماید، که معنایِ “بیان” قدرت تبیین است و نه آموزش زبان (لسان).

سپس به مفهومی نارسا از ترجمه‌ی آیه‌ای‌ اشاره نمودند «به فرشتگان گفتیم و گفتند: نه این کار ما نیست» که با این بیان، معلوم نشد که کدام آیه را منظور دارند؟!

آن آیه که به نپذیرفتن فرشتگان اشاره دارد، مربوط به “امانت قرار دادن قرآن کریم و یا حقیقت ولایت” است و نه آموزش زبان – و آن آیه که فرشتگان گفتند: «ما علمش را نداریم»، مربوط به اسم‌هایی است که علم آنها به حضرت آدم علیه السلام آموخته شد و سپس حقیقت آنها به ملائکه عرضه شد و پرسیده شد: «اگر راست می‌گویید که به جای آدم می‌توانید خلیفة الله شوید، از اسم‌های اینها خبر دهید»، که گفتند: ما چنین علمی نداریم! و این حقایق و وقایع نیز هیچ ربطی به آموزش “زبان” ندارد!

ایشان به قرآن کریم نسبت دادند که «زبان را به انسان یاد داد و گفت: انسان تو بنام»! که چنین آیه و یا حتی مضمونی شبیه به آن نیز در قرآن کریم وجود ندارد!

در مورد اولین انسان فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا – و تمامی اسماء را به آدم آموخت / البقره، ۳۱» و نفرمود که تو به نام! – در مورد اسما (نام‌ها) نیز فرمود: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا – و نیکوترین نام‌ها [اسم‌های کمالیه] برای خداست، پس او را با آن نام‌ها بخوان / الأعراف، ۱۸۰» – و به خاتم الانبیاء و المرسلین صلوات الله علیه و آله نیز فرمود: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى – اسم رب اعلای خود را تسبیح کن (منزه بدار) / الأعلی، ۱» و … . پس هیچ کجا نفرمود که من خلق می‌کنم، ولی تو بنام!

پرسش:

پرسش اصلی ما از جناب آقای دکتر منوچهری این است که حالا چه اصراری دارید که نظریات خود را مستند به آیات قرآن کریم بنمایید و آن هم به این ترتیب؟! و اگر قصد دارید که حتماً به هر شکلی که شده، مستند به آیات قرآن نمایید، خب دست کم یکبار آن آیه را از رو بخوانید و ببینید ترجمه‌اش چیست و اصلاً ربطی به موضوع شما دارد یا خیر؟! چرا از یک آیه، دو کلمه‌اش را می‌خوانید و سپس به فارسی، اشاره به مطالبی می‌نمایید و به قرآن مجید نسبت می‌دهید که البته هیچ کدام هم درست نیست؟!

« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا – و كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد / در آیات متعددی تکرار شده است»

●- در هر حال، ما که از این بحث پراکنده، نه از مفهوم عدالت چیزی فهمیدیم – نه از توسعه – نه از پدیدار شناسی مدنی – نه از پل ارتباطی – نه از تقدم زبان بر عقل و نه البته از آموزه‌های قرآنی به بیان ایشان؟!

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *