سمه تعالی – با سلام؛
«برایش به عنوان هدیه جشن تکلیف، یک چادر نماز قشنگ تهیه کن و بگو: «هنگام نماز، از این استفاده کن».
پاسخ مشروح:
۹ سالگی، سن تکلیف است و نه بلوغ. ممکن است دختری در ۱۰ یا ۱۱ سالگی بالغ شود. اما اگر دوست ندارد چادر بگذارد، چرا اصرار میکنید که به لجاجت هم بیفتد؟! بگذارید حجابش را به هر شکلی که خودش دوست دارد، رعایت کند. خودتان میفرمایید: “در سنّ بلوغ قرار گرفته”، یعنی تازه اول راه است و شما انتظار آخر راه را از او دارید!
اگر دقت کنیم، در میان بیشتر والدین، چند مشکل اساسی در ارتباط با فرزند و نیز تعلیم، تربیت و آموزش او، به ویژه در آموزش برای آشنایی با اسلام وجود دارد؛ که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
یک – این است که نه با اصول ارتباطات آشنایی داریم و نه با اصول آموزش و تبلیغ!
دو – میخواهیم هر چه خود ظرف سی چهل سال فراگرفتهایم و هر چه در این چند دهه با تجربه آموختهایم، آنها ظرف یکی دو ماه فرابگیرند و عمل کنند!
سه – بیشتر پدر و مادرها، فرزندانشان را به فرهنگ، آمال و خوشایندهای خود دعوت میکنند، نه به اسلام، فرهنگ اصیل ایرانی و یا …؛ منتهی چون موضوعش نماز، حجاب، روزه و … میشود، گمان میکنند که با بهترین شیوه، دعوت به اسلام میکنند!
از اینرو شاهدیم که وقتی مادر مسلمان، خودش از رعایت حجاب خوشش نمیآید، فرزندش را به آن آموزش نمیدهد و تبلیغ نمیکند و چه بسا بدحجابی را به صورت عملی یا حتی تئوری (در بیان) به او القا نماید!
چهار – مشکل اساسی دیگر ما در تعلیم و تربیت دینی خودمان و فرزاندانمان این است که با هر مسئلهای به صورت اتفاقی، موردی و ناگهانی برخورد میکنیم و در همان گام اول نیز انتظار گام آخر را داریم، لذا همیشه با چالش مواجه میگردیم. اگر فرزندان خودمان را همان سنین کودکی با اخلاق و آداب آشنا و مأنوس گردانیم و منتظر رسیدن سال و ساعت بلوغ نشویم، این مشکلات بسیار کمتر خواهد بود.
چند نکته:
الف – اولین اصل معرفت حق تعالی و محبت به اوست. توحید اولین اصل از اصول دین است و “حجاب” فقط یکی از احکام ضروری اسلام است که زن و مرد مسلمان باید رعایت کنند.
اما گاهی میبینید که پدرها و مادرها، اصلاً با خدا، اسلام و معاد کاری ندارند، خودشان هم قرآن مجید را کنار گذاشتهاند … و فقط میخواهند که فرزندشان نماز بخواند، چادر بگذارد و …!
خاطره:
در دهۀ دوم پس از پیروزی انقلاب،به یک مدرسه راهنمایی دخترانه برای سخنرانی دعوت شدم. مدیر و مربی پرورشی (آن زمان) گفت: «دختران این مدرسه که به هیچ سخنران و بحث دینی علاقه نشان نمیدهند، از صحبتهای شما [که زمینه خداشناسی و سایر اصول بود] بسیار استقبال کردهاند، پس به آنها توصیه کنید که حجابشان را رعایت کنند». عرض کردم: این کار را نمیکنم. بسیار تعجب کردند و پرسیدند: چرا و چطور؟ گفتم: من دارم به اینها یاد میدهم که زیربنای یک ساختمان را چگونه میسازند، شما میگویید: یاد بده پنجره را کجا نصب کنند و پردهاش چگونه باشد؟»
پس بسیار مهم است که ضمن توصیهی مطلوب به رعایت احکامی چون: نماز، حجاب، طهارت و …، خودمان و فرزندان خودمان را با بیانهای زیبا و دلنشین، با روشهای نیکو و به روز، با استدلال منطقی و نیز با محبتی که خودِ خدا قلب انسان را سرشار از عشق و محبت به خودش قرار داده است، آَشنا نماییم.
روش تبلیغ:
اسلام حق است، روشن است، منطبق با عقل و فطرت است، در اسلام چیزی که خوش نیاید و مکروه باشد وجود ندارد، دین “لا اکراه” است؛ اما چرا اغلب ما مسلمانان در تبلیغ و دعوت خود و دیگران به اسلام عزیز، موفق نیستیم؟!
یک – یکی از علل مهم این است که “روش تبلیغ” را بلد نیستیم. ببینیم که کفار، باطل خود را چه خوب و گسترده تبلیغ میکنند؟ این تبلیغ چقدر گسترده و جذاب است که حتی مسلمانی که زیر سایه و پرچم توحید است و منّور به نور الهی است را به طرف ظلمات جذب و مشتاق میگرداند؟!
از جمله اصول تبلیغی آن است که ابتدا و بیشتر با عمل باشد و نه با زبان. خب اگر فرزند در یک خانوادهی تربیت شده، مؤمن، متخلق و مقید رشد کند، در یک دانشگاه عالی تحصیل میکند و عوامل بیرونی کمتر مؤثر میشود.
وقتی فرد مؤمن، در خانه ماهواره گذاشته و توجیه میکند که فقط اخبار و ورزش و … را نگاه میکنم و کنترل دیدن بقیه نیز دست خودم است – وقتی خانواده مؤمن، با چشم و هم چشمی و رفاه زدگی (نه مرفه مالی بودن)، تبرّج جاهلی دارد – وقتی خانوادهی مؤمن و مقید، به هر مجلسی میرود و میگوید: حالا این عروسی است، حالا این یک شب است، یک شب که هزار شب نمیشود – یا به هر بهانهای که شده شنیدن انواع موسیقیها و آوازهای حرام را بر خود جایزی میکند و …، دیگر چه انتظاری دارد که فرزندش حتماً امامزاده بار بیاید؟!
پس نمیشود فرزند را در محیط خانوادگی، فامیلی، تحصیلی، ارتباطی در دنیای واقعی و یا دنیای مجازی ناسالم قرار داد و انتظار داشت که حتماً در اوج ایمان، تقوا و سلامت بماند.
دو – از جمله اصول تبلیغی دیگر، ورود مناسب به عقل و قلب مخاطب است. چه فرزند انسان باشد، یا دیگری و یا جامعه.
هر فردی، ابتدا به ساکن، خوشایندها و ناخوشایندهایی دارد که ممکن است برخی از آنها صحیح نباشد، اما حتماً برخی دیگر صحیح است. به عنوان مثال: آیا تمامی کسانی که امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن مجتبی و سیدالشهداء … و امام زمان را دوست دارند، مؤمن تمام هستند؟ یا آیا اگر کسی مرتکب گناه و معصیتی شد، الا و لابد نسبت به آنها دشمن است؟! هرگز.
لذا امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ كَرَاهَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ إِقْبَالِهَا وَ شَهْوَتِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِي» (نهج البلاغه، ص ۵۰۳ ، حكمت ۱۹۳)
ترجمه: دلها را حالتِ خواستن و ناخواستن و روى آوردن و پشت كردن است (خوشایند و ناخوشایند است). از راه خواستهها و تمايلات سراغ قلبها برويد، چرا كه اگر دل را به كارى مجبور كنند، كور مىشود.
- – ممکن است فرزند نسبت به برخی از احکام، رغبت و علاقهی خاصی نداشته باشد و یا حتی به خاطر شرایط محیطی و القائات اطراف، بدش هم بیاید؛ اما کششها، گرایشات، استعدادها و خواستههای دیگری در وجودش هست که همه خوب هستند و به آنها علاقه و کشش هم دارد، پس باید از این راهها وارد شد.
- – ممکن است کسی حجاب کامل را دوست نداشته باشد (البته حجاب کامل الزاماً چادر نیست)، اما خدا و اسلام و معاد و اهل عصمت و قرآن و زیارت و … را دوست داشته باشد – دیگری به تحقیق و تفحص (در سطح خودش) علاقه داشته باشد – آن یکی اهل هنر باشد – دیگری اهل نقد باشد – دیگری دوست داشته باشد که میان دیگران سری بلند کند – دیگری دوست داشته باشد که عزیز و محترم باشد – دیگری دوست داشته باشد که جایزه بگیرد – دیگر یک انسان کاملاً محبتی است و با اندکی محبتِ مضاعفی به هر سویی (حق یا باطل) کشیده میشود و … .
پس هر کس خوشایندها و ناخوشایندهایی دارد و باید از جانب خوشایندهایش وارد شد، وگرنه نسبت به موضوع “کور” میشود و چه بسا به عناد و لجاج هم بیافتد.
- – و البته موارد دیگری هم در آموزش، تعلیم، تربیت و تبلیغ وجود دارد که در این فرصت و مجال محدود، امکان طرحش نیست.
منبع مطالعاتی: