به صورت رسمی اعلام شد نرخ تجرد در ایران به میزان ۲% افزایش یافته است! افزایش سنّ ازدواج و بالتبع افزایش سن تجرد در هر کشوری یک فاجعه و خطر ملی محسوب می‌گردد. کارشناسان، مشکلات اقتصادی برای ازدواج و تشکیل خانواده را علت اصلی بر می‌شمارند، اما آیا علت فقط مشکلات اقتصادی است؟

ایران‌پی‌ان – یادداشت/جمیعت زندگی: نرخ افزایش یا کاهش در هر موضوع، مقوله‌ای است و سرعت تغییر این نرخ مقوله‌ی دیگری است. به عنوان مثال اگر بیان شود نرخ تورم در یک سال ۲۰% افزایش یافته است، بسیار متفاوت است تا بیان شود که در یک ماه اخیر ۲۰% افزایش یافته است. افزایش سن ازدواج و بالتبع آن نرخ تجرد نیز همین گونه است. وقتی مطالعات آماری نشان می‌دهد که سن ازدواج فقط ۶ طی سال، یعنی از سال ۸۴ تا ۹۰ یک جهش پنج ساله داشته است، رویدادی فاجعه‌آمیز قلمداد می‌گردد، چرا که پیامدهای آن قابل شمارش نبوده و ضررها و زیان‌های این فاجعه نیز قابل محاسبه نمی‌باشد.

افزایش سنّ ازدواج که بیانگر کاهش تعداد ازدواج و افزایش زندگی مجردی است، سبب کاهش نرخ رشد جمعیت می‌گردد و کشور جوان و فعالی چون ایران را ظرف دو دهه در فهرست کشورهای پیر قرار می‌دهد. و پیر شدن یک کشور نیز به مثابه‌ی ضعف کامل در عرصه سلامت، تولید، ثبات اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی است. پیر شدن یک کشور، یعنی ظرف دو دهه نه تنها نیروی کار و تولید و در نتیجه درآمد ملی کاهش می‌یابد، بلکه اکثریت مردم به سن بازنشستگی رسیده و هزینه‌های مترتب بر  حقوق بازنشستگان افزایش می‌یابد و … .

عامل اصلی مشکلات اقتصادی است یا نگاه اقتصادی:

هر چند که اقتصاد یک اصل اساسی است و هر شاکله و تحرکی نیز تأثیر مثبت یا منفی مسقتیمی در اقتصاد دارد، اما متأسفانه به ما نیز القا شده است تا مانند کشورهایی که زیربنای نگاه‌شان اقتصادی است [اعم از این که سوسیالیستی و کمونیستی باشند یا سرمایه‌داری]، همیشه مشکلات اقتصادی را به عنوان تنها عامل منفی مطرح کنیم و راه‌های اقتصادی را نیز به عنوان تنها عامل مثبت برشمریم و در بررسی‌ها نیز هیچ هدفی به جز تأثیرات اقتصادی در نظر نگیریم! و این خود فاجعه‌ای به مراتب اسف‌بارتر از خود معضل می‌باشد.

 بدیهی است با نگاه صرفاً اقتصادی، هیچ راه‌کاری نیز مشکل را به صورت اساسی مرتفع نمی‌نماید، چرا که علل متفاوت و متعدد دیگری که نقش مستقیمی داشته و نادیده گرفته شده‌اند، هم چنان وجود داشته و تأثیر خود را می‌گذارد.

 بدیهی است با نگاه صرفاً اقتصادی، هیچ راه‌کاری نیز مشکل را به صورت اساسی مرتفع نمی‌نماید، چرا که علل متفاوت و متعدد دیگری که نقش مستقیمی داشته و نادیده گرفته شده‌اند، هم چنان وجود داشته و تأثیر خود را می‌گذارد.

در نگاه صرفاً اقتصادی، راه‌کارهای ایجابی و سیاست‌های حمایتی و تشویقی نیز بیش از حمایت‌های مالی نخواهد بود. مانند مسکن مهر، وام ازدواج و …، که با توجه به نرخ رشد تورم، بی‌کاری و …، تأثیر چندانی در حل مشکل نگذاشته و نمی‌تواند بگذارد. و این معضل به ویژه در شرایط بحران اقتصادی، هم چنان عمیق‌تر و پیچده‌تر خواهد شد.

عوامل دیگری نیز وجود دارند که باید مدیریت شوند:

بی تردید اگر عوامل اقتصادی تنها علل بروز معضل و راه کارهای اقتصادی نیز تنها راه حل بود، کشورهای غربی نه دچار بحران اقتصادی می‌شدند و نه دچار بحران خانواده، هویت، ازدواج، رشد منفی و … . پس عوامل دیگری نیز در این پدیده ی نامطلوب مؤثر هستند که اگر نقش آنها بیشتر از شرایط اقتصادی نباشد، کمتر نیز نمی‌باشد.  

تمامی نمودارهای آماری حاکی از آن است که سنّ ازدواج در میان دختران بیش از پسران رشد نشان می‌دهد و ابتلائات تجرد نیز بیشتر دامن‌گیر دختران می‌شود تا پسران.

طبق آمار در سال ۸۴ نزدیک به ۸۰۰ هزار ازدواج در ایران صورت گرفته است.    در اين سال ۴۹.۵ درصد مردان در سن ۲۰ تا ۲۴ سالگی و ۴۳ درصد زنان در سن ۱۵ تا ۱۹ سالگی ازدواج كرده‌اند . اما در سال ۹۰ ازدواج مردان در این گروه سنّی با ۱۱% کاهش به ۳۸/۹% رسید و در نتیجه به گروه سنّی ۲۵ تا ۲۹ سال افزوده شد. اما معضل در جامعه دختران شدیدتر بروز کرد. در همین مدت (تا سال ۹۰) گروه سنّی ازدواج دختران از ۱۵ تا ۲۰ سال به ۲۰ تا ۲۴ سال افزایش یافت و ۳۴.۶% ازدواج دختران را گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال به خود اختصاص داده است!

این افزایش سن ازدواج و نیز نرخ تجرد در ایران در دوره‌ای به اوج رسیده است که سیاست‌های حمایتی اقتصادی نیز به مراتب بیش از گذشته اِعمال گردیده است، پس مبرهن است که همه چیز شرایط اقتصادی نیست و دلایل مؤثر دیگری نیز وجود دارد که عمده‌ی آنها ریشه فرهنگی دارد. به عنوان مثال:

الف – ادامه تحصیل دختران، بدون برنامه‌ریزی برای ازدواج:

تحصیلات دانشگاهی در کشور ما هنوز از سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی مطلوب و منتطبق با اهداف، نیازها، توان‌ها، کشش‌ها، بازار جذب و … برخوردار نمی‌باشد. هم چنین میزان و تناسب و چگونی ورودی و خروجی نیز اصولی نیست.

وارد این مقوله نمی‌شویم، مهم این است که با فرهنگی که به اذهان عمومی القا و در جامعه نهادینه شده است، «دانشگاه» یک امتیاز برتر و یک برهه سرنوشت‌ساز محسوب می‌گردد و هر کسی گمان می‌کند اگر به دانشگاه راه پیدا نکند، بدبخت دو عالم خواهد شد!

در چنین شرایطی، دیگر دختر دیپلمه حاضر به پذیرش و گزینش خواستگار نمی‌باشد. از یک سو گمان می‌کند که این ازدواج زودرس است و سدی برای رشد تحصیلی او خواهد شد و از سوی دیگر امید دارد در دانشگاه موردهای بهتر و مناسب‌تری را پیدا کند.

در چنین شرایطی، دیگر دختر دیپلمه حاضر به پذیرش و گزینش خواستگار نمی‌باشد. از یک سو گمان می‌کند که این ازدواج زودرس است و سدی برای رشد تحصیلی او خواهد شد و از سوی دیگر امید دارد در دانشگاه موردهای بهتر و مناسب‌تری را پیدا کند.

اگر فرض نماییم یک دختر جوان در ۱۸سنّ  سالگی که از بیشترین نیاز و بهترین شرایط ازدواج برخوردار می‌باشد، در آزمون ورودی به دانشگاه موفق شود و در مهر یا بهمن وارد دانشگاه گردد و خوب هم درس بخواند، بین ۲۳ تا ۲۴ سالگی کارشناسی خود را اخذ می‌نماید. اگر طی این مدت قربانی فرهنگ‌های منحط محیط‌های دانشجویی نشده باشد، تغییر شخصیت نداده باشد، چندین دوست پسر عوض نکرده باشد … و در ضمن نخواهد به تحصیل ادامه دهد، آماده ازدواج است، اما خواستگار برای دختر ۲۴ ساله بسیار کمتر است، آن هم خواستگار مناسب.

این موقعیت در شرایطی است که پسر در این سنین اگر دانشگاه رفته باشد، یک دانشجوی بی‌کار و سربازی نرفته است و اگر دانشگاه نرفته باشد که یک دیپلمه بی‌کار مشمول یا سرباز است و نه خودش شرایط مناسبی برای ازدواج دارد و نه دختری این شرایط را می‌پذیرد، به ویژه اگر اقتصاد زیربنا در نظر گرفته شود. لذا سن ازدواج دختر به ۲۴ سالگی و پسر به ۲۹ سالگی افزایش می‌یابد و بالتبع جامعه با رشد منفی روبرو شده و کشور به سرعت پیر می‌شود.

البته نباید هیچ سدی برای رشد تحصیلی دختران ایجاد نمود، اما باید فرهنگ و شرایط ازدواج آنها در سن مناسب تغییر یابد.

ب – نقش فرهنگ هزینه‌ساز در افزایش هزینه‌ها:

قیمت‌ها روزافزون، سرسام آور، بی کنترل و غیر منطبق با روال طبیعی تورم افزایش می‌یابد و ازدواج، تشکیل خانواده و زندگی مشترک را سخت‌تر و سخت‌تر می‌نماید. دولت، مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر نهادهای ذیربط به فکر چاره جویی می‌افتند، اما چون نگاه‌شان فقط و فقط اقتصادی است، راه کار مؤثری نمی‌یابند. اما، سیاست‌گذاران، برنامه ریزان و نیز اذهان عمومی توجه ندارد که نقش «فرهنگِ هزینه‌ساز» در افزایش هزینه‌های ازدواج به مراتب بیشتر از نقش بحران اقتصادی یا بی‌کاری یا تورم می‌باشد.  

این معضل در همه شئون زندگی ساری است. دولت هنر کند به هر نفر ۴۵.۵۰۰ تومان یارانه می‌دهد. جمع آن به تناسب جمعیت رقم سرسام آوری (حدود ۴.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ تومان) است که ماهانه پرداخت می‌گردد. اما نقش آن با توجه به نرخ رشد تورم، در یک خانواده دو یا سه نفره بسیار ناچیز است.

اما، نه صرفه‌جویی، بلکه فقط جلوگیری از اسراف می‌تواند ماهانه درآمدی بیشتر از ۴۵ هزار تومان را عاید فرد یا خانواده بنماید. ولی مستلزم تغییر فرهنگ است. همان مقوله‌ی مهمی که مقام معظم رهبری تحت عنوان تغییر «فرهنگ و سبک زندگی» متذکر شدند.

در مقوله ازدواج نیز همین طور است، نقش منفی «فرهنگ هزینه‌ساز»، به مراتب بیشتر از نقش تورم قیمت‌ها و هزینه‌ها می‌باشد و سدی قطورتر و محکم‌تر از گرانی یا بی‌کاری در مسیر ازدواج است.

بدیهی است وقتی نرخ مهریه به صدها یا حتی بیش از هزار سکه ترقی می‌کند، انتظار جهیزیه لوکس و کامل (در سطح یک خانواده کاملاً مرفه و حتی بیشتر) جایگزین یک جهیزیه معمولی می‌شود که بین ۴۰ تا ۷۰ میلیون تومان هزینه در بر دارد – سرویس عروس (طلا و جواهر – از ۵ میلیون تومان به بالا) نشانه شخصیت عروس و داماد می‌گردد – برگزاری مراسم عقد، حنابندان، عروسی، پاتختی در تالارها با هزینه‌ی چند میلیونی به یک سنّت اجتناب ناپذیر مبدل می‌گردد – آرایش عروس در آرایشگاه‌های به نام شهر، لباس عروس و داماد، عکاسی و تهیه آلبوم عکس و فیلم …، دست کم نزدیک به ده میلیون هزینه دارد … و خلاصه یک پیوند زناشویی که می‌تواند خیلی ساده و با نشاط برگزاری گردد، (بدون در نظر گرفتن ودیعه، اجاره، خودرو و …) هزینه‌ای بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان در بر دارد، معلوم است که سن ازدواج و نرخ تجرد در کشور افزایش می‌یابد.

کدام جوانی یا خانواده‌ای می‌تواند به راحتی ۵۰ میلیون تومان هزینه ازدواج نماید؟ و کدام جوانی که ۵۰ میلیون تومان سرمایه برای هزینه ظرف یک هفته دارد، به این راحتی تن به ازدواج می‌دهد؟!

ج – عوامل مؤثر دیگر:

عوامل مؤثر دیگری نیز در افزایش سنّ ازدواج و بالتبع تجرد نقش دارند که حتی اشاره مختصر به آنها از این فرصت محدود خارج است. عواملی که همه ریشه فرهنگی دارند و نه اقتصادی صرف. فرهنگ هزینه‌ساز.

نهادینه کردن و عادی‌سازی فرهنگ روابط آزاد (دوست دختر و دوست پسر) از مهم‌ترین عوامل بازدارنده در میل به ازدواج، به ویژه از سوی پسران است.

به عنوان مثال: نهادینه کردن و عادی‌سازی فرهنگ روابط آزاد (دوست دختر و دوست پسر) از مهم‌ترین عوامل بازدارنده در میل به ازدواج، به ویژه از سوی پسران است. وقتی پسران [با توجه به رضایت و میل دختران و نیز رقابت در عرضه‌ی آسان و رایگان خود] می‌توانند به راحتی و بدون پذیرش تعهدات زندگی مشترک، دوست دختر بگیرند و هر چند صباحی نیز آن را مانند پوشاک تغییر دهند، دیگر چه انگیزه‌ای برای ازدواج دارند؟!

از عوامل مؤثر دیگر، فرهنگ‌سازی فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی است. نمایش زندگی‌های تجملاتی، عادی‌سازی عشق‌های مثلث و حتی مربع، القای بدبختی‌های زندگی زناشویی سالم و لذت‌های تجرد، منفی نشان دادن چهره و نقش شوهر و پدر در خانواده – نمایش گرفتاری یا نافرجامی پیوندهای اصولی و اخلاقی و بالعکس خوشبختیِ کم تقیدها یا بی‌تقیدها و خلاصه ترویج غرب‌زدگی و القای فرهنگ منحط فمینیسم، مسخره کردن مستقیم و غیر مستقیم ارزش‌های دینی و اخلاقی و …، همین عواقب شوم را به دنبال دارد. لذا مشکل فقط در شرایط اقتصادی نیست، بلکه مشکل بزرگ‌تر، نگاه صرفاً اقتصادی به زندگی، در دولت و ملّت است.

جشن طلاق:

نسبت طلاق طی ۶ سال گذشته (نه شصت سال گذشته)، از ۱۰.۷ به ۱۵.۴ درصد افزایش یافته است. یعنی از هر صد ازدواج، حدود ۱۶ مورد به طلاق می‌انجامد که بسیار زیاد است و البته این نسبت در شهرهای بزرگی چون تهران و مراکز برخی استان‌ها به مراتب بیشتر و وحشتناک‌تر است و عواقب نگران کننده‌تری به دنبال می‌آورد.

در گذشته طلاق به خاطر عوامل غیر قابل گذشتی چون انحرافات اخلاقی غیر قابل تحمل زوجین – اعتیاد – بزه‌کاری – بداخلاقی در حد ضرب و جرح همسر – فرار چند ساله از خانواده و امثال این ناهنجاری‌های رفتاری که غالباً از سوی مردان بود رخ می‌داد و به همین دلیل میزان آن بسیار کم بود. اما اکنون علل بسیاری سبب طلاق می‌شوند که شاید سهم زنان در آن بیشتر شده است که از آن جمله می‌توان به دلایل ذیل اشاره نمود:

ازدواج به خاطر طلاق – ازدواج اجباری به خاطر پوشش دادن به روابط قبل از ازدواج – تطهیر سابقه و شخصیت نامطلوب – ازدواج به خاطر خلاصی از شرایط تجرد و زندگی خانوادگی – ازدواج به خاطر پول و مهریه – ازدواج به خاطر سفر به خارج (به ویژه ازدواج‌های غیابی که اغلب منجر به طلاق شده است) … . هم چنین طلاق  به خاطر تربیت غلط  پسران و دختران در خانواده – طلاق به خاطر ناسازگاری – طلاق به خاطر برآورده نشدن توقعات بیش از حد – طلاق به خاطر ناهنجاری‌های رفتاری و اخلاقی – طلاق به خاطر بلد نبودن همسری، مادری، پدری و … .

طلاق خود یک معضل بزرگ اجتماعی است، اما عادی‌سازی و ترویج فرهنگ طلاق تا آنجا که مراسم «جشن طلاق» برپا کنند، معضلی به مراتب مصیبت‌بارتر است.

طلاق خود یک معضل بزرگ اجتماعی است، اما عادی‌سازی و ترویج فرهنگ طلاق تا آنجا که مراسم «جشن طلاق» برپا کنند، معضلی به مراتب مصیبت‌بارتر است.

کسی نمی‌پرسد که برای چه جشن می‌گیرید؟ برای انتخاب و ازدواج ناموفق؟ برای ناتوانی در مدیریت و اداره کانون خانواده؟ برای دوست نداشتن یک دیگر؟ یا برای ورشکستگی در زندگی مشترک یا …؟! ولی جشن طلاق را برپا می‌کنند و مابقی نیز شرکت می‌کنند. مادران به همراه دختران ازدواج کرده یا مجرد خود در این جشن حضور می‌یابند تا آنان نیز بدانند، طلاق موفقیتی است که جشن دارد(؟!)

بدیهی است در فرهنگی که جشن ازدواج دغدغه، غم و غصه‌ی چگونگی تأمین هزینه و سپس اداره زندگی را به همراه داشته باشد و طلاق نیز جشن رهایی از مسئولیت و تکلیف و نیز رسیدن به سرمایه و یا دست کم درآمد ماهانه از ناحیه مهریه‌ی کلان تقسیط شده توسط دادگاه را در بر داشته باشد، نرخ سنّ ازدواج و زندگی مجردی بالا می‌رود.

البته نیاز جنسی همین جوانان [مرد یا زن] جدا شده از همسر، نه تنها پس از طلاق کاهش نمی‌یابد، بلکه به خاطر تجربه زناشویی از یک سو و احساس امکان تنوع‌طلبی از سوی دیگر، افزایش می‌یابد. 

و البته نیاز جنسی همین جوانان [مرد یا زن] جدا شده از همسر، نه تنها پس از طلاق کاهش نمی‌یابد، بلکه به خاطر تجربه زناشویی از یک سو و احساس امکان تنوع‌طلبی از سوی دیگر، افزایش می‌یابد. در جستجو و تلاش برای رفع نیاز بر می‌آیند. از یک سو مشکل و مانعی ندارد، از سوی دیگر پول برای خوشگذرانی را دارند و از سوی دیگر همه شرط و شروط و توقعات را کنار می گذارند. کاری که باید برای ازدواج بکنند، بعد از طلاق در روابط آزاد می‌کنند! و تبعات سوء خود را به جامعه و فرهنگ ازدواج تحمیل می‌نماید.

لذا برای گذر از این بحران که دامن‌گیر همه خانواده‌ها و جوانان می‌گردد، نگاه دولت، مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی – صدا و سیما و سایر نهادهای سیاست‌گذار و فرهنگ ساز، و هم چنین نگاه مردم که فقط خودشان می‌توانند تحولی در «فرهنگ و سبک زندگی» ایجاد نمایند، به معضلات ازدواج صرفاً اقتصادی نباشد و برای فرهنگ‌سازی تلاش مضاعفی بنمایند.

مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان – ۱۳۹۱/۰۷/۲۳:

باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبك زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هويت‌زدا و ضد معنويت و دشمن معنويت.

«… فرهنگ غربى فقط هواپيما و وسائل آسايش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نيست؛ اينها ظواهر فرهنگ غربى است، كه تعيين‌كننده نيست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبك زندگى مادىِ شهوت‌آلودِ گناه‌آلودِ هويت‌زدا و ضد معنويت و دشمن معنويت. شرط رسيدن به تمدن اسلامىِ نوين در درجه‌ى اول اين است كه از تقليد غربى پرهيز شود. ما متأسفانه در طول سال‌هاى متمادى، يك چيزهائى را عادت كرده‌ايم تقليد كنيم.

 بنده طرفدار اين نيستم كه حالا در مورد لباس، در مورد مسكن، در مورد ساير چيزها، يكباره يك حركت جمعى و عمومى انجام بگيرد؛ نه، اين كارها بايد بتدريج انجام بگيرد؛ دستورى هم نيست؛ اينها فرهنگ‌سازى لازم دارد. همان طور كه گفتم، كار نخبگان است، كار فرهنگ‌سازان است. و شما جوان‌ها بايد خودتان را براى اين آماده كنيد؛ اين، رسالت اصلى است.»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *