بسمه تعالی

ع. چینی‌چیان: سلام دوستان – هرگز از عشق و عاشقی نترسید، بلکه از معشوق دروغین، فریبکار یا خیالی بترسید!

“عشق” که از زیباترین واژه‎ها در زندگی بشر و بهترین نمود هر رفتار و والاترین فراز هر نوشتار در شعر و نثر و قصه‌های حقیقی و یا اقتباسی و ذوقی می‌باشد، همان “شدت محبت” است؛ پس آن چه اصل است، همان “محبت” است که به ظهور و بروز آن در رفتار و گفتار، “مودّت” گفته می‌شود.

اگر کسی را دوست داشتی، این کار قلب توست؛ او در قلب تو جای گرفته است، و اگر این محبت را ظهور و بروز دادی، مثلاً به او گفتی: «دوستت دارم»، یا به دیدارش رفتی، یا به هر شکلی سعی در جلب رضایت او کردی، می‌شود: «مودّت». از این رو خداوند متعال در کلام وحی، به “مودت” تأکید نمود به پیامبرش فرمود:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشوری، ۲۳)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند به آن نويد مى‌دهد! بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‌كنم جز مودت نزديكانم [اهل بيتم]؛ و هر كس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى‌اش مى افزاييم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

یعنی: هم آنها را بشناس، هم چون بشر عاشق کمال است، آنها دوست داشته باش و هم این محبت و عشق خودت را ظاهر کن.

اما، موضوع بحث ما راجع به ترس از “عشق و عاشقی” است که در وجود برخی بسیار غلیان دارد و البته شرایط محیطی و فرهنگی نیز به این “ترس” دامن می‌زند.

سیاست‌های نظام سلطه، به ویژه در عرصه‌ی اقتصادی، ایجاب می‌کند تا “فرهنگ تنهایی” را که مستلزم خودبینی، تکبر و خودمحوری می‌باشد ترویج و حتی تحمیل نماید. در این استراتژی، هر یک نفر، باید فقط خودش باشد و به هیچ شخص یا جامعه یا ملیت و یا حتی دین دیگری تعلق نداشته باشد، تا بتوان او را دربند کشید و از مرکز کنترل نمود!

این سیاست و استراتژی، در تعریف ایسم‌ها و نظریه‌پردازی‌ها، همان “اومانیسم” می‌باشد که غایت کمال بشر را در منافع و لذت شخصی توصیف می‌کند و هر ارزش و ضد ارزش و بد و خوبی را با آن می‌سنجد؛ و البته تمامی جنگ‌ها، جنایات و تجاوزات نیز با این ملاک و معیار توجیه می‌شوند.

این فرهنگ منحط، انسان را از هر گونه محبت و به هر درجه‌ای، یا از هرگونه عشق و عاشقی می‌ترساند. می‌گوید: «محبت و عشق، نوعی تعلق می‌آورد، قلب تو را وابسته می‌کند، توجهت را به غیر از خودت جلب می‌کند – سبب رفتارهای چون گذشت، ایثار، خدمت و فداکاری می‌شود … و اینها همه بندهایی است بر دست و پای تو، در حالی که تو آزادی و باید آزاد باشی»!

اما، حقیقت و واقعیت این است که نه تنها آدمی آزاد نیست و نمی‌تواند باشد و نه جبر طبیعت، جبر محیط، جبر زمان، جبر امکانات شخصی و اجتماعی، جبرهای تحمیلی از سوی دیگران و …، بر شخصیت، زندگی و سرنوشت او تأثیر می‌گذارند، بلکه “محبت”، اصل وجود انسان و موتور حرکت اوست. چرا آب می‌نوشی؟ چون دوست داری آب بنوشی! چرا دوست داری آب بنوشی؟ چون تشنه شده‌ای و رفع تشنگی که یک قص است را دوست داری، سلامتی را دوست داری و … .

خداوند سبحان، آدمی را “عاشق کمال” آفریده است، چرا که عاشق خود آفریده است، لذا رفع هر نقص و کاستی را دوست دارد.

بنابراین، نه تنها محبت و عشق و عاشقی ترس ندارد، بلکه “ما با عشق زنده‌ایم” و تمامی تلاش ما برای این است که به وصال معشوق برسیم. حال معشوق یکی خداست، دیگری پول، دیگری یک انسان، یا حتی مجسمه‌ای در یک معبد و … .

البته، محبوب‌ها بسیارند، اما مهم این است که حلقه‌های سلسله محبوب‌ها به هم پوسته است، تا به “محبوب و معشوق غایی” برسد. به عنوان مثال: اگر محبوب غایی کسی ثروت باشد، تحصیل، شغل، ازدواج و سایر فعالیت‌هایش در راستای رسیدن به محبوب غایی‌اش شکل گرفته و انجام می‌شوند و اگر محبتی، مانع رسیدن او به محبوب غایی‌ای [ثروت] شود، آن را کنار می‌گذارد.

محبت و عشق به خداوند سبحان نیز همین‌طور است؛ بندۀ مؤمن خدا نیز سلامتی، ثروت، رفاه، خانواده، زیبایی، شهرت و … را دوست دارد، اما در راستای محبت او؛  و اگر محبتی مانع از وصال او گردد، آن را کنار می‌گذارد، نه محبوبش را.

پس، عشق و عاشقی نه تنها ترس ندارد، بلکه بسیار حیات‌بخش و شیرین است، و آن چه سبب ترس و وحشت می‌گردد، محبوب دروغین و معشوق کاذب است که سبب “شکست عشقی” می‌گردد!

وقتی آن که حقیقتاً محبوب نیست، تو را دوست ندارد، و معشوق حقیقی نیست را دوست می‌داری و در عمل [مودّت]، همه توجه و تلاش خود را به کسب رضایت و محبت او معطوف می‌داری، اما زود یا دیر متوجه می‌شوی که به خطا رفته‌ای و عمرت را باخته‌ای، و تمامی اعمالت “حبط” شده، یعنی بی‌نتیجه و بی‌ثمر بوده است، احساس ورشکستی، پشیمانی، یأس، ناامیدی و بدبینی می‌کنی! و در نتیجه از عشق و عاشقی می‌ترسی، در حالی که هنوز هم عاشقی؛ هر چند خودت ندانی! دست کم عاشق خودت هستی.

اما این شکست و پشیمانی، “طبیعت عشق و عاشقی” نیست که از آن بترسیم، بلکه از شناخت نادرست، انتخاب غلط و خطای محاسباتی خودمان می‌باشد.

از این‌رو، باید دقت کنیم که اگر چه “محبت” اصل و ریشه و موتور حرکت و مایۀ حیات است، اما “شناخت = معرفت”، مقدم است. یعنی اول باید خوب بشناسی، و سپس به مقدار لازم دل ببندی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *