بسمه تعالی
سلام؛
این که محبت به کسی یا چیزی “علت نداشته باشد”، با این که “شما علتش را ندانید” متفاوت است. “علت نداشته باشد”، یعنی کاری عبث و بیهوده – “شما علتش را ندانید”، یعنی نادانی، عدم آگاهی و یا غفلت.
به طور کلی، هیچ انسانی [اعم از عاقل یا جاهل]، کار همینطوری و بیدلیل انجام نمیدهد؛ بنابراین هر گفتار، کردار، رفتار و حالتی در انسان، معلول علتها، و اسبابی میباشد و اگر “اردی” باشد، حتماً به دلیل رسیدن به نتایجی انجام میپذیرد.
در این قاعدهی کلی، تفاوت «انسان عاقل با انسان جاهل» این است که انسان عاقل نسبت به دلایل و علل و اسباب و هم چنین نتایج فکر میکند، پس بهترینها را بر میگزیند و یا اصلاح مینماید؛ اما انسان جاهل، به جای تأمل و تفکر در خود، سطحینگری نموده و کوتاهنظری، بیبصیرتی، عاقبت نیاندیشی و زودگذری را پیشه و شیوهی خود قرار میدهد؛ چنان که خداوند متعال دربارهی آنان میفرماید:
« كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ » (القیامة، ۲۰ و ۲۱)
ترجمه: اصلاً چنین نیست (که میپندارید یا ادعا دارید)، بلکه شما زودگذر (دنیا و مظاهر و لذایذ فوری و زودگذرش) را دوست دارید * و آخرت را پشت سر میاندازید.
(دقت شود که فرمود ریشه، انگیزه، جهت و هدف، همان “محبت” است).
محبت:
اصل “محبت”، مقولهی بسیار مهم، عجیب و تعیین کننده در تمامی فعل و انفعالات، تحولات و تعاملات انسانی، با هر چیزی [با خدا، با دین، با دنیا، با انسان، با حیوان، با گیاه و …] میباشد. چرا که “محبت”، از یک سو “ریشهی” هر پیدایش و فعلی است و از سویی دیگر “هدف” از هر حرکتی میباشد.
در واقع “محبت”، انگیزهی حرکت به سوی “محبوب” است، حال خواه محبوب غایی و خدا مد نظر باشد، یا محبوبهای دیگر، کوچکتر و در راستای محبوبهای بزرگتر. مثل کسی که چون سلامتی را دوست دارد، در بهداشت و سلامت دقت میکند و هدفش نیز حفظ سلامتی است – یا کسی که علمی ندارد، اما علم را دوست دارد، پس برای کسب علم حرکت میکند و تلاش دارد که به آن علم برسد، اما از ابتدا شروع میکند – و یا هر فعل (گفتار، عمل، مواضع و …) دیگری.
مبحت بی دلیل؟!
حال میگویند: «محبت اگر بی دلیل باشد، صادقانه است و اگر دلیل داشته باشد، ریا میشود؟!» این دیگر از آن حرفهاست! از مدعیان بخواهید که در خودشان و یا در میان تمامی انسانها و عالم هستی، یک مصداق از “محبت بیعلت و دلیل” را مثال بیاورند و نشان دهند! پیدا نمیکنند، چرا که امر محالی است.
فرض کنید یک نفر به دیگری بگوید: «من تو را دوست دارم، یا نسبت به تو احساس محبت دارم»، او بپرسد: چرا؟! و او در پاسخ حتی نگوید «علتش را نمیدانم»، یا بگوید: «هیچ دلیلی ندارد»! بدیهی است که شنونده، نه تنها “محبت” او را صادقانه نمیبیند و قبول نمیکند، بلکه به عقل و معرفت (شناخت) او نیز تردید میکند.
محبت خدا:
محبت خداوند متعال، که غنی (بینیاز) و سبحان (منزه از هر عیب و نقص و صفات مخلوقات) میباشد، نسبت به مخلوقات و بندگانش نیز بیعلت و دلیل نمیباشد.
از یک سو کامل، کمال را دوست دارد؛ پس خداوند سبحان که کمال محض است، خود و بالتبع تجلیاش (زمین و آسمان و هر چه در آنهاست) را دوست دارد؛ و در این میان “انسان” را به عنوان مخلوقی که قابلیت دارد بیش از همه و تا حد “خلیفة الله” شدن به کمال برسد را بسیار دوست دارد. از سویی دیگر، اسامی (با به تعبیری صفات) خود را بر شمرد و فرمود: در هر که این صفات بیشتر تجلی کند، او را دوست دارم، یا بیشتر دوست دارم.
محبت به خدا:
محبت به خداوند متعال نیز بیدلیل و حکمت نیست و اساساً محبتی، عارفانه (با شناخت) و صادقانه است که هم دلیل و حکمت داشته باشد و هم حکمتش متعالی باشد.
انسان مخلوق است، پس ذاتاً ناقص و فقیر (ممکن الوجود) میباشد، پس کمال و کامل را دوست دارد؛ – نه کمال برای او حدی دارد و نه عشق او به کمال حدی دارد. چنان که نه برای علم یا زیبایی میتوان حدی قایل شد و نه برای محبت انسان به علم و زیبایی میتوان حدی معین نمود. پس به صورت بیحد، عاشق کمال محض است.
- – بنابراین، تمامی دوستداشتنهای انسان دلیل و حکمت دارد، حال خواه خدا را دوست داشته باشد، – یا دیگران را دوست داشته باشد – یا شهر، کشور، اشیاء را دوست داشته باشد – و یا حتی یا نفس و لذایذ حیوانی نفسش را دوست داشته باشد.
محبت، ریشه و انگیزهی حرکت
- – در کلام وحی (قرآن مجید)، آیات استدلالی درباره توحید، خالق، مخلوق، انسان، نیازش به رزق و هدایت، معاد و به بالتبع نبوت و ولایت و امامت، بسیار است؛ اما وقتی میخواهد دعوت به حرکت به سوی هدف غایی بنماید، نمیفرماید: «پس هر کسی که خدا را شناخت، بیاید»؛ بلکه میفرماید: «هر کسی که خدا را دوست دارد، بیاید»؛ چرا که “محبت” ریشه و انگیزهی حرکت است و هدف نیز “قرب” به محبوب” است، پس نتیجهی حاصله از این محبت و حرکت نیز همان قرب و محبت متقابل محبوب میباشد و مابقی رفتارها (مغفرت، رحمت و …)، در پی این “محبّت” میآید.
« قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (آلعمران، ۳۱)
ترجمه: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.
پیوستگی محبت:
شاید کمتر مورد توجه و دقت قرار گیرد، اما حقیقت این است که تمامی محبتها، در راستای محبت به محبوب غایی، به یک دیگر پیوسته هستند؛ به همین دلیل است که وقتی انسان چیزی یا کسی را بیشتر دوست دارد؛ اگر محبتش نسبت به اشخاص یا چیزهای دیگری که در سطح پایینتر قرار دارند، با محبوب بالاتر در تعارض باشد، محبتش نسبت به آنها کمرنگ و سپس قطع میشود.
فرض کنید دانشجویی که تحصیل علم یا حتی اخذ مدرک را دوست دارد و فردا امتحان دارد، در عین حال او گردش و تفریح و … را نیز دوست دارد، اما محبتش به آنها را به خاطر محبوب و محبت بالاتر، قطع میکند و وقت و توجه خود را معطوف به آمادهسازی خود برای امتحان فردا مینماید. همینطور است وضعیت کسی که “پول” را دوست دارد، اما آن در راه به دست آوردن کفش، لباس یا نیاز و خواستههایی که بیشتر دوست دارد، هزینه (یا در واقع فدا و قربانی) مینماید.
پس، تمامی محبتهای ریز و درشت، پیوستگی دارند، تا برسد به محبوب غایی در هر امری؛ خواه این محبتها حق باشند یا باطل – حقیقی باشند یا مجازی – فانی باشند یا باقی. چنان که مکرر فرمودهاند که ریشهی هر گناهی، محبت به دنیاست؛ و یا فرمودهاند که هدایت، رشد و کمال نیز ریشه در محبت و مودت به خداوند سبحان و هادیانش دارد.
- ●●- بنابراین، نه هیچ دوست داشتن و متقابلاً بدآمدنی، بدون سبب ایجاد میشود و نه هیچ حبّ و بغضی، بدون علت و دلیل میباشد.
حتی اگر بپرسند: سبب کشش شما به این خوراکی چیست؟ میگویید: شرایط، امکانات، ضروریات و لذت بدنم.
اگر بپرسند: چرا این خوراکی را دوست دارید؟ میگویید: فایده، یا لذت و یا هر دو را دارد.
و اگر بپرسند: چرا آن را میخورید؟ میگویید: برای فایدهاش – برای لذتش – یا برای هر دو.
حدیثی در پیوستگی و علل محبت:
به حدیث کوتاه، ولی جامع از رسول خدا صلوات الله علیه و آله دقت کنیم که در آن هم به “پیوستگی محبت” اشاره نمودهاند و هم دلیل و حکمت (به خاطرِ) آن:
«أحِبُّوا اللّهَ لِمايَغْذُوكُم بِهِ مِنْ نِعْمَةٍ، وَ أحِبّونى لِحُبِّ اللّهِ عزّوجلّ، وَأحِبُّوا أهلَ بيتى لِحُبّى» (بحار الانوار، ج ۷، ص ۱۴)
ترجمه: خدا را به خاطر نعمتهايى كه به شما بخشيده است دوست بداريد، [از نعمت وجود، عقل، نبی و امام برای هدایت گرفته تا نعمات دنیوی]، و مرا به خاطر دوستى خداى متعال دوست بداريد، و خاندان مرا به خاطر دوست داشتن من دوست بدارید.
*- پس هیچ محبتی [اعم از حق یا باطل – درست یا نادرست – باقی یا فانی]، بیسبب نیست و هیچ محبتی نیز بیدلیل و علت (هدف) نمیباشد و پیوستگی نیز متناسب با همین اسباب و علل ایجاد میگردد.