بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ – اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.

سلام دوستان؛

مدت‌های مدیدی است که مقوله “عشق”، ذهن و فکر مرا به خود مشغول کرده است! چنان که همگان درگیر و مشغول عشق و معشوق هستند.

ممکن است بفرمایید که “عشق” کار قلب است، نه عقل، که ذهن و فکر بخواهد، و این قلب همگان است که درگیر عشق و معشوق است، نه فکر و ذهن آنها! ولی واقعیت این است که شناخت مقوله‌‌ و حالتی به نام عشق، کار عقل است؛ قلب با شناخت کاری ندارد.

این که امام خمینی رحمة الله علیه (مضمون یا عین جمله) فرمودند: «عشق واقعی و عاشق واقعی، دلیل بر وجود معشوق واقعی است»، یک قاعده‌ و استدلال عقلی است، هر چند که فهم و درک آن و یافتن عشق، عاشق و معشوق واقعی، کار قلب است.

البته این که می‌گوییم: “عشق” از باب شناخته‌تر بودن، مطلوب‌تر بودن و ذوقی‌تر بودن این واژه نزد همگان است، وگرنه اصل همان “محبت” به معنای دوست داشتن است که شدت آن را “عشق” را می‌گویند.

محبت و عشق که شدت آن است، نزد همگان، از کافر و مؤمن، نرم دل و سخت دل، با ذوق و بی‌ذوق و …، شناخته شده است، چرا که اصلِ محبت، یک امر و کشش فطری است و کسی آن را از بیرون کسب نکرده است که اکتسابی باشد. بذر [حَبِّ] محبت، در بوستان دل کاشته شده است، حال به کی و کجا تعلق گیرد، امر دیگریست. این بذر توسط باغبانش آبیاری و آفت‌زدایی می‌شود، تا به شدت خود برسد و عشق اطلاقش کنند.

در هر حال، از موضوع دور نشویم، موضوع ما تعریف محبت و عشق نبود، که اصلاً کار ما نیست؛ بلکه توجه به این مهم بود که «آن که عاشق توست، در حقیقت عاشق غیر توست، تو هم عاشق غیر او هستی»!

بنابراین، فقط ممکن است که یک انسان تو را دوست بدارد و عاشقت شود، چرا که محبت مال خداست و انسان را خلیفة الله و آینه‌ی اسمای خودش آفریده است.

اما همین انسان نیز که به حسب ظاهر به شدت تو را دوست می‌دارد و به اصطلاح عاشق تو شده است، در حقیقت دیگری را دوست می‌دارد و عاشق دیگریست و چون نشانه‌های او را در تو یافته و یا تو تجلی و یادآور محبوب و معشوقش شده‌ای، تو را دوست می‌دارد. البته یک سویه نیست، بلکه تو نیز همین‌طوری. وقتی به شدت کسی را دوست داری و یا عاشق او هستی، معلوم می‌شود که به شدت غیر او را دوست داری و عاشق او هستی و چون این شخص تجلی او و یادآور او شده، دوستش می‌داری.

فرض کنید بگوید یا بگویید: «من تو را دوست دارم، چون زیبایی»، یا بگوید: «چون دانا و دانشمندی»، یا «چون تو حکیمی»، یا «با اخلاقی، مهربانی، توانمندی، اهل جود و کرم هستی … و اصلاً دوست داشتنی هستی».

تمام اینها دلیل بر آن است که او چون علم و علیم را دوست دارد – یا چون حکمت و حکیم را دوست دارد – یا چون اخلاق نیکو و متخلق را دوست دارد، و یا مهرورز، وفادار، قدرتمند، جواد و را دوست دارد و نشانه‌هایی از او در تو دیده است، تو را دوست دارد.

تو نیز چون زیبایی، قدرت، صلابت، صدق، وفا، مهر و … و برخوردار از این ویژگی‌های والا را از پیش دوست داشتی و نشانه‌هایش را در او دیدی، عاشقش شدی. بنابراین، هر دو عاشق دیگری هستید.

آیا نگاه به کاغذ، با نگاه به هر عکس چاپ شده روی کاغذ، با نگاه به کاغذی که عکس محبوب را نشان می‌دهد، یکسان است؟ آیا نگاه به بوم نقاشی، با نگاه به تصویری که ازخوشایند تو روی آن کشیده شده، یکسان است؟!

گویی خداوند متعال می‌فرماید: «در ابتدای امر، من تو را دوست داشتم که آفریدم؛ و چون تو را آفریدم، دوستت دارم. لذا بذر محبت خویش را نیز خودم در دلت کاشتم تا آینه‌ی محبت من گردی، چرا که محبت تو به من، سبب حرکت تو به سوی من می‌شود و به کمال تو که همان قرب به من است، می‌انجامد. اما اگر می‌خواهی تو را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم، مانند یک آینه‌ی صاف، نشانه‌های مرا هر چه بیشتر در خودت متجلی و منعکس کن».

*- خداوند سبحان، آن محبوب غایی و معشوق حقیقی، “توّاب” است، یعنی بسیار به بندگانش نظر می‌کند و بسیار پاک است، لذا نشانه‌های “تواب و طاهر و مطهر” بودن او در هر که بیشتر تجلی کند، او را بیشتر دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، ۲۲۲».

*- خداوند سبحان، کمال محض است، پس “نیکو = محسن” است و نیکویان و نیکوکاران را دوست دارد، چرا که این اسم و نشانه‌ی او را تجلی می‌دهند: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ / البقره، ۱۵۹».

خداوند سبحان، وکیل بندگانی از خود می‌شود که به او توکل می‌کنند، پس آنها را دوست می‌دارد: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ / آل عمران، ۱۵۹».

*- خداوند سبحان، صبور است، صابر اسم اوست، پس آن دسته از بندگانش را که این نشانه‌اش را در خود تجلی می‌ذهند، دوست می‌دارد «وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ / ۱۴۶» … و سایر اسم‌ها (نشانه‌ها).

خطای ما در محبت و عشق کجاست؟

ما یک خطا داریم که اگر بتوانیم با توجه، مراقبت و تذکر (یادآوریِ) مدام، آن را مرتکب نگردیم، به رشد و کمالی تعجب برانگیز می‌رسیم و عارفی در مقام قرب می‌گردیم.

خطای ما، “بدل” خوردن از شیاطین و جنّ و انس، در جایگزینی جعلی به جای حقیقی می‌باشد. خطای ما آنجاست که وقتی نشانه‌‌ای از محبوب می‌بینیم، به خود القا می‌کنیم که «این خود اوست» و تمام آن محبت و عشقی را که باید به محبوب حقیقی داشته باشیم، به او [آن] اختصاص می‌دهیم! مثل کسی که محبت و عشق به یار را به عکس او روی کاغذ اختصاص دهد؛ عاشق عکس شود و خودِ محبوب را فراموش نماید! انصافاً چه حماقت و افتضاحی است وقتی در محضر محبوب هستی و او به تو می‌نگرد و محبت می‌ورزد، و تو به او توجهی نداری و با عکسش مشغولی  و بدان مهر و محبت می‌ورزی؟!

آن که ما را تعلیم داد و به این بدل خوردن‌ها و جایگزینی جعلی‌ها به جای حقیقی، و نشانه به جای اصل یادآور (متذکر) گردید، خودِ محبوب حقیقی است که راجع به این بندگان فریب خورده‌اش از یک سو و عشاق حقیقی‌ و آگاهش از سوی دیگر فرمود:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، ۱۶۵)

ترجمه: و برخی از انسان‌ها، به غیر از الله، ندها (شریکانی) را بر می‌گیرند و آنها را دوست دارند، همچون دوست داشتن خدا [محبت به خدا را به آنها اختصاص می‌دهند]، و [اما] کسانی که ایمان آورده‌اند،شدت محبت‌شان برای خداست، و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند،) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است.

به این فراز آخر دقت نماییم؛ متذکر می‌شود که شما ضعیف هستید و عاشق کمال و قوت، پس اگر عاشق کسی یا چیزی می‌شوید، گمان دارید که او ضعیف شما را به قوت می‌رساند، کمبود شما را جبران نموده و به کمال می‌رساند، در حالی که تمام قوت مال خدا و از خداست «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا» و کسی از خود، هستی، توان، قوت و قدرتی ندارد که بتواند به دیگری بدهد!

آری، عاشق با بصیرت، آگاه و صادق آن کسی است که محبوب غایی و معشوق حقیقی‌اش اوست، و بالتبع نشانه‌هایش را نیز دوست دارد و هر چه را دوست بدارد در مسیر دوست داشتن اوست. اگر او پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، قرآن مجید، اسلام، مسلمانان، نماز و سایر عبادات، پدر و مادر، همسر و فرزند، همسایه و همشهری، هم دین و هم وطن، و حتی طبیعت، اشیاء، ثروت، قدرت، رفاه و … دوست دارد، همه به خاطر محبت به خدا و در راستای محبت و عشق به اوست؛ لذا اگر مغایرت یا تضادی پیش آید، آنها را کنار می‌گذارد، نه این که خدای محبوبش را کنار بگذارد و توجهش را معطوف به غیر او نماید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *